معارف قرآن در المیزان

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

نسخه متنی -صفحه : 12/ 8
نمايش فراداده

***** صفحه 61 *****
     كتاب، بيدارباش داده كه در استفاده از اين نعمت الهى طورى افراط و بى قيدى به كار نبندند كه به كفر ايمان و ترك اركان دينى و اعراض از حق بينجامد، كه اين موجب هدر رفتن اعمال بوده و به زيانكارى آخرت مى كشد!
ه : حرمت ازدواج با زنان كافر
     قرآن در آيه 10 سوره ممتحنه ازدواج با زنـان كافر را تحريم مى كند:
     - " به عصمت هــا (عقدهاى) زنــان كافر چنـگ مزنيد!" (10 / ممتحنه)
     در اين آيه، عنوان "زنان كافر" اعم از مشركات است. و شامل اهل كتاب هم مى شود، زيرا "كافر به حسب نامگذارى،" شامل اهل كتاب هم مى شود، به طورى كه نبودن آن در مـوردى مـوجب ايـن است كه عنـوان " مـؤمن" در آن مورد صادق باشد.
     بر اساس ظاهر اين آيه، هرگاه مردى ايمان آورد، و زنش "كافر" باشد، نمى تواند بـه همـان زوجيت سـابق اكتفـا كنـد، مگـر آن كه زنش هم ايمـان بياورد.
     حكمت تحريم ازدواج با زنان و مردان مشرك، اين است كه آن ها اعتقادشان باطل است و در گمراهى سير مى كنند، از اين جهت ملكات رذيله اى كه كفر و نافرمانى را در نظرها جلوه مى دهد و جلو چشم ها را از ديدن حق و حقيقت مى گيرد، در ايشان رسوخ كرده، و در گفتار و كردارشان دعوت به شرك و رهنمايى به هلاكت را ثابت نموده است، عملاً آن ها با گفتار و كردار خويش دعوت به دوزخ مى كنند.
     اين دستور عدم ازدواج با مشركات به مناسبت اين است كه از آميزش مؤمنان با كسانى كه نزديكى با آن ها انسان را از خدا دور مى سازد، جلوگيرى كند.
     خداى تعـالى مى فرمايد:
- " اگر با كنيز با ايمانــى ازدواج كنيد، كه از جهت كنيز بودن در نظر مردم خوار و بى ارزش است، بهتر از اين اســت كه با زن بى ايمــان و مشركى ازدواج كنيد، هر چند كه آن زن داراى حســب و نســب و ثـروت و ساير چيزهايى باشــد كه عادتــا موجب رغبت مردان مى شــود." (221 / بقره) (1)
     1- الـميــزان ج 3، ص 294 و ج 10، ص 5.
جرايم اهل كتاب، تغيير احكام شرع
     " اِنَ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما اَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ... ." (174 / بقره)
     خداى متعال در قرآن كريم، از اهل كتاب و مخصوصا از علماى آن ها مواردى نقل مى كند كه با پنهان كردن آيات كتاب آسمانى خود، احكام شرعى آن را نيز تغيير دادند:
- " به درستى آن هايى كه از كتاب خدا، آن چه را كه خدا نازل كرده كتمان مى كنند،

***** صفحه 62 *****
و با كتمان آن مبلغ اندك به دست مى آورند،
 آن ها آن چه مى خورند جز آتش نيست، كه به شكم خود مى فرستند،
 و خدا روز قيامت با آن ها سخن نخواهد گفت و تزكيه شان نخواهد كرد،
 و آن ها عذابى دردناك خواهند داشت!"
     اين آيه شريفه تعريضى است به اهل كتاب، چون در ميان آنان بسيار چيزها در عبادات و غيره بوده، كه خدا حلالش كرده بود، ولى بزرگان و رؤساى آنان حرامش كـرده بودند. و كتابى هم كه نزد ايشان بود آن اشياء را تحريم نمى كرد.
     اگر بزرگان ايشان احكام خدا را كتمان مى كردند براى اين بود كه رزق و رياست و مقام و جاه خود را زيادتر كنند. مى فرمايد:
- علماى اهل كتاب، احكام نازل شده از ناحيه خدا را در برابر بهايى اندك فروختند،
 همين مبلغ اندك عبارت است از خوردن آتش،
 و فرو بردن آن در شكم خـود،
و بالاخـره اختيار ضلالت بر هدايت!
     و آن جرمــى كه از ايشان بيشتــر به چشم مى خــورد و روشن تر است، اين است كه بر اين كــار خــود ادامـه مى دهنـد، و بــر آن اصــرار مى ورزنـد:
     - "مگر چقدر بر آتش و سوختن در آن صبر دارند؟" (175 / بقره) (1)
     1- الـميــزان ج 2، ص 410.
رفتار اهل كتاب قبل و بعد از هجرت
     " وَ الَّذينَ ءَاتَيْنهُمُ الْكِتبَ يَفْرَحُونَ بِما اُنْزِلَ اِلَيْكَ وَ... ." (63 / رعد)
     تاريخ اثبات كرده كه در زمان توقف رسول اللّه صلى الله عليه وآله در مكه و قبل از هجرت، يهوديان از نبوت آن جناب خرسند بودند، و در مقام عناد بر نيامده بودند. آيه فوق مى فرمايد:
- "و كسانى كه كتاب آسمانى شان داده ايم،
 از اين قرآن كه به تو نازل شده، شادمانند،
 ولى دسته هاى مخالف كسانى هستند كه، بعضى از آن را انكار مى كنند... ."
     ظاهرا مراد از اهل كتاب در اين آيه يهود و نصارى و يا اين دو طايفه با مجوس است. چون معهود از اطلاقات قرآن همين است. اما اين كه مى فرمايد: اهل كتاب خوشحالى مى كنند از اين كه قرآن به تو نازل شده، جهتش اين است كه اين سوره مكى است و آن ها هنوز به عناد در برابر قـرآن برنخاسته بودند.
آن عنادى كه اهل كتاب را واداشت تا آن همه حوادث شوم را به بار بياورند، همه بعد از هجرت بود، و حتى در اوايل هجرت هم جمعى از ايشان دعوت اسلام را پذيرفتند و بر نبوت حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله شهادت دادند، و شهادت دادند كه اي

***** صفحه 63 *****
     همان پيغمبرى است كـه در كتـاب هاى آنان بشـارت بـه آمـدنش داده شده است.
     قرآن شريف همين معنا را از ايشان حكايت كرده و مى فرمايد:
     - "شاهدى از بنى اسرائيل به وصف آن گواهى داده و ايمان آورده است...!"
     (10 / احقاف)
     و اما نصارى، قومى از ايشان نيز در آن روزگار بر دين حق بودند، و هيچ گونه عنادى نسبت به دعوت اسلام نشان ندادند. مانند: قومى از نصاراى حبشه، به طورى كه در داستــان هجرت مسلميــن به حبشه نقل شــده است. و هم چنين جمعى از غير مردم حبشه، همچنان كه قرآن كريم درباره آنان فرموده: "كسانى كه قبل از قرآن كتابشان داديم، به قرآن ايمان مى آورند،" و نيز فرموده: " از قوم موسى كسانى بودند كه به حق هدايــت و به او بــاور مى كردنــد." (52 / قصص و 160 / اعراف)
     و هم چنين مجوس آن روز هم در انتظار بعثت و فرج خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله، و ظهور دينى كه حق و عدالت را گسترش دهد، به سر مى بردند، و مانند مشركين با حق دشمنى و عناد نمى ورزيدند.
برخورد ناشايست اهل كتاب بعد از هجرت
     قــرآن مجيــد سپــس تغييــر رويــه اهل كتاب را نسبــت به اســلام نشــان مى دهد و مى فرمايد:
- "پــاره اى از احزاب اهل كتاب، كسانى هستند كه آن چه را به تو نازل شده انكار مى كنند." (36/ رعد)
     آن چه اهل كتاب از آيات قرآن انكار مى كردند آياتى بود كه دلالت دارد بر توحيد، و نفى تثليث، و نفى ساير عقايد باطله و معارف و احكام تحريف شده اهل كتاب.در آيه بعدى خداوند متعــال ادعاهاى بى مورد و درخواست هاى اهل كتاب را متذكر شــده و مى فــرمــايد:
- " همچنان كه بر اهل كتاب، از يهود و نصارى، كتاب نازل كرديم،
 بر تو نيز قرآن را نازل كرديم، به زبان خــودت،
 و در حالى كه مشتمل بر حكم الهى (يا حاكم بين مردم،) است،
 و تو اگر خواست هاى اهل كتاب را پيــروى كنى، و مانند ايشــان طمع بدارى كه به غير قــرآن آيت ديگرى بر تو نازل شود، و يا با ايشان مداهنــه نموده و به پاره اى از احكام منسوخ يا تحريف شده ايشان متمايل شوى، ما تو را به عقوبت مى گيريــم،
 و در آن وقت اســت كه به غير خدا دادرسى نخواهى يافت،
 و كسى تو را از عذاب خدا نجات نتواند داد." (37 / رعد) (1)
     1- الميزان ج 22، ص 289.

***** صفحه 64 *****
اختلاف مواضع اهل كتاب در قبال اسلام
     " لَتَجِدَنَّ اَشَــدَّ النّاسِ عَــداوَةً لِلَّذينَ ءَ امَنُوا الْيَهُودَ وَ... ." (82 تا 86 / مائده)
     خداوند متعال در قرآن كريم مواضع سه قوم و ملت از ملل بزرگ عصر پيامبر اسلام را به عنوان مدرك تاريخى جالب براى ضبط در تاريخ اديان، در آيه فــوق، بيان مى فرمايد:
1 - يهود، و عداوت شديد نسبت به مؤمنين
     - " هر آينه مى يابى يهود و مشركين را، دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنين...!"
     خداوند متعال در آيات فوق، پس از بيان خرافاتى كه اهل كتاب اسم دين بر آن ها نهاده بودند، خرافاتى هم كه مختص هر يك از اديان يهود و نصارى بود، آن ها را جداگانه شرح داد...،
     مانند، عقيده يهود بر: "بسته بودن دست خدا،"
     و عقيـده نصارى بر: "خــدا بـودن مــسـيـح."
     و آن گاه براى اين كه كلام در ايفاى منظور بليغ و رسا و كامل شود نمونه اى هم از حال مشركين بر حال آن دو طايفه افزود تا شنونده حال و عقايد و رفتار اين سه ملت را كه بزرگترين ملت هاى روى زمين هستند، مشاهده كرده و با احوال و عقايد و رفتار مسلمين مقايسه كنند، تا حقانيت معارف اسلام را به خوبى درك كرده و بدانند كه يهود و نصارى و وثنى ها از نظر دورى و نزديكى به اسلام يكسان نيستند. يهود و مشركين شديدترين عداوت را نسبت به اسلام دارند، ولى مسيحيان موضعشان از آنان بسيار ملايم تر است.
2 - مسيحيان، دوست ترين مردم نسبت به مؤمنين
     قـرآن شـريف دربـاره مـوضـع مسيحيـان مـى فرمـايد:
- " هر آينه مى يابى آنان را كه گفتند ما نصارائيم، دوست ترين مردم نسبت به مؤمنين،
 و اين براى اين جهت است كه ملت نصارى، داراى قسيس ها و رهبان ها هستند،
 و اصولاً مردمى هستند كه تكبر نمى ورزند!
 و وقتى مى شنوند قرآنى را كه به رسول اللّه نازل شده،
 مى بينى كه چشم هايشان از اشك پر مى شود،
براى اين كه آن ها حق را شناخته انــد و از اين جهــت دل هايشان نــرم و اشكشــان جارى مى شـود و مى گويند:
- بار پروردگارا! ايمان آورديم!

***** صفحه 65 *****
پس ما را هم در سلك كسانى بنويس كه شهادت به حقانيت دين دادند!
 چه خواهد بود براى ما اگر ايمان به خدا، و به آن چه از حق به سوى ما نازل شده، بياوريم، كه خداوند ما را در سلك مردم صالح در آورد؟!
 در نتيجه اين رفتارشان، و به پاس اين گفتارشان، خداوند بهشت هايى پاداششان داد كه از زير آن نهرها روان است و آنان در آن بهشت ها خالد و جاودانند.
 و اين پاداش، پاداش نيكوكاران است!" (82 تا 85 / مائده)
3 - دليل نزديكى مسيحيان به مسلمانان
     دليــل اين كه خداوند مسيحيان را از جهت دوستى با اسلام نزديكترين ملت ها معرفــى فرمود ايــن اســت كــه از اين ملــت، عده بيشتــرى به اســلام گرويدنــد و به رســول اللّه صلى الله عليه وآله ايمــان آوردنـد.
     البته اين سؤال پيش مى آيد كه از يهود و مشركين نيز عده زيادى به دين اسلام گرويدنــد، مانند عبداله بن سلام با اصحاب يهودى اش، از يهود؛ و عده قابل ملاحظه اى از كفار و مشركيــن: كه مجموعا ملت مسلمــان امروز را تشكيــل مى دهند، ولى چرا فقــط مسيحيــان مورد مهـر و تعريــف الهى قرار گرفته انــد؟ جــواب ايــن اســت كه:
     - نحوه اسلام آوردن اين چند ملت مختلف بوده است. مثلاً نصارى بدون مبارزه، بلكــه پس از تشخيص حقانيــت اسلام، با كمال شيفتگى و شوق به اسلام گرويده اند، در حالــى كه هيچ اجبــار و اكراهــى در كارشان نبود و مى توانستنــد با جزيــه دادن به دين خود ادامه بدهنـد و لكن اسـلام را بر دين خــود ترجيــح دادند و ايمــان آوردند.
     - به خلاف مشركين كه رسول اللّه صلى الله عليه وآله از ايشان جزيه نپذيرفت، و چيزى جز اسلام آوردن از ايشان قبول نكرد.
     پس عده مشركين كه ايمان آوردند دلالت بر حسن اسلام آن ها ندارد، زيرا آن ها پس از آن همه آزار و شكنجه كه به پيامبر اسلام روا داشتند، و آن همه جفا و قساوت و بى رحمــى كه نسبت به مسلمين روا داشتنــد، بالاخره اسلام آوردنـد. و هم چنين يهود:
     - يهود نيز مانند نصارى مختار بودند كه ايمان بياورند يا جزيه بدهند، لكن به آسانى اسلام را قبول نكردند، بلكه مدت ها در نخوت و عصبيت خود پافشارى كردند، و عليه اسلام خدعه و مكر به كار بردند، و عهدشكنى ها كردند، و خواهان بلا و مصيبت مسـلمين بـودند، و بالاخره صفحات تاريخ را از خاطرات تلخى كه مسلمين آن روز از يهود ديدند، پر كردند، خاطرات دردناكى كه تلخ تر و دردناك تر از آن هــرگـز تصور ندارد!
4 - مواضع يهود و نصارى بعد از پيامبر

***** صفحه 66 *****
     رفتار و عكس العمل هاى متفاوتى كه يهود و مشركين از يك طرف و نصارى از طرف ديگر در زمان رسول اللّه صلى الله عليه وآله از خود نشان دادند، همان را پس از آن حضرت نيز داشتند، افرادى كه از ملت مسيح در قرون گذشته به ميل و رغبت دعوت اسلام را قبـول كـردند، بسيـار زياد و بى شمـار بـودند.
     برعكس افرادى كه از يهود و مشركين در آن مدت طولانى به دين اسلام گرويدند بسيار كم و انگشت شمارند.
     همين ادامه داشتن برخوردهاى مختلف آنان در قرون متمادى و طولانى خود شاهد و گـواه مـحكمـى است بـر صـدق دعـوى قــرآن!
5 - تحليلى بر مواضع مسيحيان
     در آيات فوق خداى تعالى دليل نزديكى نصارى به اسلام را چنين بيان فرموده است:
     - عامل اول، زيادى محبت و انس مسيحيان نسبت به مسلمين، كه در ساير ملل مـورد اشـاره نبـوده است.
     - عامل دوم، كه در ساير ملل نيست، اين است كه در بين نصارى علماء زيادند. عامل سوم، اين كه در بين آن ها زهاد و پارسايان فراوانند.
     - عـامل چهارم، اين كـه ملت نـصارى مردمى متكبر نيستند.
     همين سه عامل آخرى است كه كليد سعادت آنان و مايه آمادگى شان براى سعادت و خوشبختى است.
     از لحاظ دين، عامل سعادت اين است كه انسان عمل صالح را بتواند تشخيص دهد، و بعد آن را انجام دهد، يا بهتر بگوييم: سعادت زندگى به داشتن ايمان و اذعان به حق و سپس عمل برطبق آن است.
     بنابراين، انسان، اول احتياج به علمى دارد كه بتواند حقيقت دين را تشخيص دهد. موانع اين تشخيص همان استكبار است كه بايد از خود زايل كند. سپس جامعه اى است كه در آن اگر مردانى دانشمند باشند كه به حق عمل كنند، فرد نيز به آن ها تأسى جويد، و آخر از همه اين كه افراد آن جامعه در برابر حق خاضع باشند و تكبر نورزند!
اما خداى تعالى نزديكى نصارى را به پذيرفتن دعوت رسول اللّه صلى الله عليه وآله ، كه دعوت حق دينى بود، از همين جهت دانسته كه نصارى در درجه اول رجال دانشمندى به نام كشيش، و هم چنين مردانى، كه به حق عمل كنند به نام رهبان، داشتند، و در درجه سوم، مردمش هم متكبر و بيزار از حق نبوده اند. دانشمندانى داشتند كه مرتب مردم را به عظمت حق و به معارف دين آشنا مى كرده اند. زهادى داشته اند كه گفتار دانشمندان و دستوراتشان را به كار مى بستند، و بدين وسيله عظمت پروردگار و اهميت سعادت دنيوى و اخروى مردم را عملاً به آنان نشان مى داده اند. و در خود اين ملت هم اين خصلت بوده ك

***** صفحه 67 *****
     از قبول حق استنكاف و ننگ نداشته اند.
     به خلاف يهود - كه گرچه در آنان هم "احبار" بوده است و لكن چون نوع مردم يهود به مــرض تكبر دچــار بودند همين رذيلــه آنان را به لجاجــت و دشمنــى واداشته اند و در نتيجه ســد راه آمادگى شان براى پذيرفتن حق شده است. و هم چنين مشركين كه نه تنهــا داراى آن رذيلــه بوده اند بلكــه رجال علمى و مــردان زاهــد را هم نداشته اند.
     همه گفتار و افعالى كه خداوند سبحان در آيه فوق از نصارى نقل مى كند در حقيقت، تصديق و گواه مطلبى است كه قبلاً فرموده بود، و آن اين كه نصارى نسبت به يهود به مردم با ايمان نزديكترند، و محبتشان نيز بيشتر است، و نيز وجود علم نافع و عمل صالح و خضوع در برابر حق را در بين آنان تحقيق و بررسى مى كند، و نيز مى فهماند كه همه اين مزايا براى اين بوده كه در ميان آنان كشيش ها و رهبان ها زيادند، و خـودشان مردمى بى تكبرند!
     البته، عموميتى كه درباره مسيحيان در آيه وجود دارد، درباره مردمى بوده كه نبوت حضرت خاتم النبيين را قبول داشته و در انتظار بعثت او بوده اند، و تا زمانى كه اين مردم رفتار خود را تغيير نداده اند مدح و تعريف آيه در حقشان صادق است، همانگونه كه در هر جاى قرآن شريف از مسلمين ستايش به عمل آمده، آنان نيز تا وقتى مورد ستايش آن آياتند كه فضايل مسلمين صدر اسلام را در خود نگه دارند، وگرنه آيه در مدحشان نخواهد بود!! (1)
     1- الـميـــــزان ج 11، ص 134.
دعوت اهل كتاب به اسلام، و زمينه هاى آن
     " يآ اَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جآءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيرا مِمّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ...!"
      (15 تا 19 / مائده)
     قرآن كريم اهل كتاب را دعوت مى كند كه به پيامبر الهى اسلام و كتاب آسمانى او ايمــان بياورند. در آيه زير خداى تعالــى پيامبر گرامى خــود را به آنان معرفى مى كند.
- "اى اهــل كتاب!
 فرستاده ما سوى شمــا آمده تا برايتــان چيزهايــى را كه از كتاب مخفى مى كرديد، آشكار ســازد و از بسيارى مى گــذرد؛
 به راستــى كه شما را از طرف خدا نور و كتــاب روشنــى آمــده است، كه به وسيلــه آن، خداوند پيــروان رضايــت خود را به راه هــاى سلامــت هدايــت مى كنــد،
و به اذن خويــش از تاريكى ها به نورشــان مى برد و بــه راهــى راســ

***** صفحه 68 *****
رهنمونشـــان مى شــود...!"
     در آيه زير نيز اين مطلب را ادامه مى دهد:
- "اى اهل كتاب!
 فرستاده ما در دوران فترت پيامبران براى شما آمده و برايتان روشن مى كنــد كه نگوييد: نويد دهنــده و بيم رسانى به ما نيامد!
 همانا، شما را نويدآور و بيم رسان آمد و خدا بر هرچيز تواناست!" (19 / مائده)
     در آيه اول آن قسمت از مخفى كارى هاى اهل كتاب كه پيامبر اسلام بيان فرموده - چيزهايى است از قبيل: آيات نبوت خود، و بشارت هايى كه انبياء پيشين بدان داده بودند:
- "آنان كه آن رسول، پيغمبر درس ناخوانده را،
 كه در تورات و انجيل نزد خود نوشته مى يابند، پيروى مى كنند...!" (157 / اعراف)
     - " اين پيامبــر را مى شناسند،
      همان گونــه كه پسران خــود را مى شناسنـد!" (146 / بقره)
- " محمــد رسول اللّه، و كسانى كه با اويند، بر كفــار سختند
 و در ميان خود با هم مهرباننـد...
 ايــن است وصــف آن ها در تــورات اما وصــف آن ها در انجيل...!" (29 / فتح)
     و علاوه بر مطالب بالا، پيامبر الهى اسلام حكم "رجم" را كه يهود نهان كرده بودند، و در آن باره بزرگنمايى مى كردند، روشن فرمود:
     - " اندوهنــاك نسازد تو را كسانى كه در كفــر تندروى مى كردنــد!" (176 / آل عمران)
     اين حكم هنوز هم در تورات در "اصحاح" و "سفر تثنيه" برايشان معروف مى باشد.
     اما قسمتــى كه پيامبر اسلام عفــو نموده و كارى بدان نداشته است، موارد بسيــارى اســت كه آنــان نهــان مى كــردنــد. گــواه ايــن مطلــب اختلافات فاحشــى اســت كه در تــورات و انجيـل اســـت:
     تورات فعلى، در قسمت توحيد و نبوت مطالبى دارد كه نمى توان به خدا نسبت داد، مانند جسم بودن خدا، ورود خدا در مكان معين، و نظير اين ها... و اقسام كفريات و فسق ها و لغزش هايى كه به پيامبران بزرگ نسبت مى دهد. و نيز معاد را كه اساس اديان بوده و هيچ دينى بدون معاد نمى تواند برپا باشد، به طور كلى از تورات حذف كرده اند.
     و در انجيل هايى كه در دست است، خصوصا انجيل يوحنا، عقايد شرك و بت پرستــى ترويج شده است! (1)
     1- الـميـزان ج 10، ص 67.

***** صفحه 69 *****
دعوت به كلمه توحيد بين اديان
     " تَعالَوْا اِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ اَلاّ نَعْبُدَ اِلاَّ اللّهَ وَ...!" (64 / آل عمران)
- اى اهل كتاب! بياييد تا كلمه توحيد را گرفته و در نشر و عمل نمودن بر طبق آن كـمـك حـال يكـديگـــر بـاشيم...!
     اين خطابى است كه به "اهل كتاب" به طور عموم شده است، دعوتى كه با عبارت "تَعالَوْا اِلى كَلِمَةٍ...،" شروع شده، در حقيقت دعوتى است كه به اجتماع بر معناى كلمه، يعنى عمل كردن به آن شده است!
     يعنى، اهل كتاب را به كلمه "اَلاّ نَعْبُدَ اِلاَّ اللّهَ!" دعوت كرده است. و اين همانا دعوتى است كه به توحيد عملى (ترك نمودن پرستش غير خداوند،) نموده است، نه آن كه تنها به اعتقاد وحدت و يكتايى خدا باشد.
     اما در آيه شريفه تنها به گفتن "الاّ نَعْبُدَ اِلاَّ اللّهَ!" براى قطع نمودن ماده شرك (شركى كه لازمه اعتقاد تثليث يا اتخاذ پسر و امثال آن باشد،) قناعت نكرده است، بلكه آن را با عبارت: "وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئا ! " و عبارت: " وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضا اَرْبابا ! " همراه ذكر نموده تا بدان وسيله "ماده شرك" را ريشه كن سازد، و مجرد نام گذاشتن عبادتى به عنوان "عبادت خدا" موجب اختصاص آن عبادت به خداى سبحان نمى گردد، مگر آن كه اعتقاد انسانى از شرك خالص شود، و ضمير او از عقايد و آرايى كه از اصل شرك زاييده شده، پاكيزه گردد! زيرا اگر ضمير و باطن آدمى از آن ها خالص نباشد، پرستش شود - هر چند در ظاهر نام آن عبادت را مخصوص يكى از شريكان نمايند - در واقع بر اساس شـرك روييده و عينــا يك نحو عبــادت غير خداونــدى خواهــد بود.
     - "فَـاِنْ تَـوَلَّوْا فَقُولُـوا اشْهَدُوا بِاَنّـا مُسْلِمُونَ!"
- پس اگر روى گرداندند و قبول نكردند،
 بگو، شاهد باشيد كه ما مسلمان و تسليم فرمان اوييم!" (64 / آل عمران)
     در اين جا استشهاد مى كند كه پيغمبر گرامى خدا و پيروانش بر دينى كه پيش خدا مرضى و پسنديده است - يعنى دين اسلام - بوده و تسليم فرمان خدايند... اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللّـهِ الاِسْلامُ!    (19 / آل عمران)
     از جنبه تاريخى در روايات اسلامى آمده است:
     رســول اللّه صلى الله عليه وآله مسيحيـان وفـد نجـران را طلــب كـرده و بــه آنــان فـــرمـــود:
     - "يا اَهْـلَ الْكِتــابِ تَعالَوْا اِلى كَلِمَــةٍ سَواءٍ بَيْنَنــا وَ بَيْنَكُــمْ اَلاّ نَعْبُــدَ اِلاَّ اللّــهَ وَ...!
     - اى اهل كتاب!
     بياييد از كلمه اى كه ميان ما و شما يكسان است (كلمه توحيد) پيروى كنيم:

***** صفحه 70 *****
- جز خداى يكتا هيچ كس را نپرستيم!
 و چيزى را با او شريك قرار ندهيم!
 و بـرخى بـرخى ديگـر را بـه جـاى خـدا بـه ربـوبيت نـپـذيـريـم...!"
     در بعض روايات ديگر دارد كه:
     رسول اللّه صلى الله عليه وآله يهوديان مدينه را به آن دعوت نمود تا به ناچار "جزيه" را قبول كردند. روشن است كه دعوت هر دو گروه اهل كتاب به كلمه توحيد منافاتى با آن ندارد كه آيه ابتدا درباره دعوت مسيحيان نجران نازل شده باشد.(1)
     1- الـميــزان ج 6، ص 94.
اهل كتاب در ذمه اسلام
     " ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ اَيْنَ ما ثُقِفُوا...!" (112 / آل عمران)
     اهل كتاب به حسب حكم شريعت اسلام ذليل و خوارند، مگر داخل در ذمه اسلام (حبل من اللّه!) و يا تحت امان مسلمين (حبل من الناس!) قرار گيرند. منظور از عبارت "زدن خوارى بر آنان!" حكم تشريعى خداوند بر ذلت آنان مى باشد نه حكم تكوينى، و مقصـود از آن ذلتى اســت كه از آثار آن "جزيــه" مى باشد، كه يك ذلـت تشريعى است.
     بعضى از مفسرين گفته اند كه اين آيه در مقام تشريع حكم نيست، بلكه اخبار از يك امر تكوينى مى كند، يعنى خبر مى دهد كه قضاى حتمى الهى، يهوديان را خوار گردانيده است، چنانكه يهوديان پيش از اسلام نيز جزيه ده مجوسيان و بعض شعبه هـاى ايشـان در تحت قـدرت و نفـوذ نصارى بوده اند.
     اين معنى گرچه فى نفسه اشكالى ندارد، بلكه بقيه آيه هم مؤيد آن مى تواند باشد، زيرا در آن توضيح مى دهد كه آن چه بر سر آن ها آمد به خاطر گناهان و نتيجه كردار خودشان بود، لكن لازمه آن اختصاص دادن آيه شريفه به طايفه يهود خواهد بود با اين كه اختصاصى در لفظ آيه نيست. آيه شريفه مى فرمايد:
     - "هرگز به شما زيانى نزنند جز اندكى،
     و اگر با شما بجنگند به شما پشت مى كنند، سپس يارى نشوند،
      هر كجا يافت شوند ذلت و خوارى بر آنان مسلم است!
مگر به رشته اى از جانب خدا (چون دادن جذيه،) يا از جانب مردم (مانند در امان بودن،) چنگ زنند.
آنان قرين خشم و غضب خداوندى شدند، و مسكنت بر آنان مقرر شد!
زيرا آيه هاى خدا را انكار مى كردند و پيغمبران را به ناحق مى كشتند،
 بدان جهت كه عصيان كردند و تجاوز پيشه بودند!