معارف قرآن در المیزان

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

نسخه متنی -صفحه : 12/ 9
نمايش فراداده

***** صفحه 71 *****
همه اهل كتاب يكسان نيستند:
 طايفه اى از آنان در دل شب تلاوت آيات خدا را مى كنند، و به سجده مشغولند،
اينان به خدا و روز جزا ايمان دارند، و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و به نيكوكارى و اعمال خير مى شتابند،
 اينان به حقيقت از صالحانند!
در برابر خوبى هايى كه مى كنند، هرگز ناسپاسى نبينند!
 زيرا كه خدا به حال پرهيزكاران آگاه است،
 اما، آن ها كه كافرند،
 امــوال و اولادشان در قبــال خدا سودشان نمى دهد،
 آنان اهل جهنم، و در آن هميشه جاودانند!"(111تا116/آل عمران)
     خداى تعالى در ادامه آيات فوق مؤمنين را از اين كه با اهل كتاب دوستى صميمانه ايجاد كنند، و آن ها را همراز خود قرار دهند، سخت پرهيز مى دهد و مى فرمايد: شما به كتاب هاى آسمانى آن ها هم ايمان داريد ولى آن ها به كتاب آسمانى شما ايمان ندارند و گروهى از آن ها منافقانه عمل مى كنند و در مقام خاموش كردن چــراغ هدايت اســلام برآمده اند.
     از سراسر آيــه شريفه استفاده مى شــود كه در امنيت بــودن از مكــر و حيله آنان، مشروط به صبــر و شكيبايــى و داشتن تقوا است.(1)
     1- الـميــزان ج 6، ص 301.
جــزيــه: ماليات اهل كتاب
     "مِنَ الَّذيــنَ اُوتُـوا الْكِتبَ حَتّى يُعْطُــوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَــدٍ وَ هُمْ صغِــرُونَ...!"(29 / تـوبه)
     "جزيه" به معناى خراجى است كه از اهل ذمه گرفته مى شود، و بدين مناسبت آن را جزيه ناميده اند كه در حفظ جان ايشان به گرفتن آن اكتفاء مى شود.
     حكومت اسلامى جزيه را بدين سبب مى گيرد كه هم ذمه ايشان را حفظ كند و هم خونشان را محترم شمارد، و هم به مصرف اداره ايشان برساند. قرآن مجيد در آيه فوق چنيـن دستـور مى دهـد:
- " با كسانى كه اهل كتابند و به خدا و روز جــزا ايمان نمى آورند، و آن چه را خدا و رسولش حرام كرده، حرام نمى دانند، و به دين حق نمى گروند، كارزار كنيد،
تا با دست خود و به ذلت جـزيه بپـردازند!"
آن چه در صدر آيه از اوصاف سه گانه اهل كتاب به عنوان دليل و حكمت و مجو

***** صفحه 72 *****
     قتال و جنگ با ايشان ذكر شده، و از اين كه بايد - در كمال ذلت جزيه بپردازند - چنين بر مى آيد كه مراد به ذلت ايشان خضوع در برابر سنت اسلامى و تسليـم در برابـر حكـومت عـادله مجتمع اسلامى است.
     مقصود اين است كه مانند ساير جوامع نمى توانند در برابر جامعه اسلامى صف آرايى و عرض اندام كنند، و آزادانه در انتشار عقايد خرافى و هوى و هوس خود به فعاليت بپردازند، و عقايد و اعمال فاسد و مفسد مجتمع بشرى خود را رواج دهند، بلكه با تقديم دو دستى جزيه، همواره خوار و زيردست باشند.
     پس آيه شريفه ظهور دارد در اين كه مراد از ذلت ايشان اين است، نه اين كه مسلمين و يا زمامداران اسلام، ايشان را توهين و بى احترامى نمايند و يا مسخره شان كننـد، زيـرا ايـن معنـا بـا وقار اسلامى سازگار نيست.
فلسفه اخذ جزيه از اهل كتاب
     هدف اخذ جزيه از اهل كتاب براى اين نبوده كه مسلمين و اولياء ايشان را از ثروت اهل كتاب برخوردار سازد، و وسايل شهوترانى و افسار گسيختگى را براى آنان فراهم نمايد، و آنان را در فسق و فجور به حد پادشاهان و رؤسا و ميلياردرهاى ملت ها برساند.
     بلكه غرض دين، در اين قانون، اين بوده كه حق و شيوه عدالت و كلمه تقوى را غالب ساخته؛ و باطل و ظلم و فسق را زيردست قرار دهد، تا در نتيجه نتواند بر سر راه حق عرض اندام كند، و هوى و هوس در تربيت صالح و مصلح دينى راه نيابد و با آن مزاحمت نكند، و در نتيجه يك عده پيرو دين و تربيت دينى، و عده ديگر پيرو تربيت فاسد هوى و هوس نگردند، و در نظام بشرى دچار اضطراب و تزلزل نشود، و در عين حال اكراه هم در كار نيايد، يعنى اگر فردى و يا اجتماعى نخواستند زير بار تربيت اسلامى بروند، و از آن خوششان نيامد، مجبور نباشند و در آن چه اختيار مى كنند و مى پسندند، آزاد باشند، اما به شرط اين كه اولاً توحيد را دارا باشند، و به يكى از سه كيش: يهوديت، نصرانيت، و مجوسيت معتقد باشند، و در ثانى تظاهر به مزاحمت با قوانين و حكومت اسلام ننمايند.
     اين منتها درجه عدالت و انصاف است، كه دين حق درباره ساير اديان مراعات نموده، و گرفتن جزيه را هم براى حفظ ذمه و پيمان از ايشان، و اداره به نحو احسن خود آنان، قرار داده است، و هيچ حكومتى، چه حق و چه باطل، از گرفتن جزيه گريزى ندارد، و نمى تواند جزيـه نگيرد.
     در روايات اسلامى از زهرى (در درّ منثور) نقل شده - رسول خدا صلى الله عليه وآله ،از مجوسيان هجر، از يهوديان و از نصاراى يمن جزيه گرفت. ميزان جزيه آنان از هر شخـص بالغ يك دينار بود.(1)
     1- الـميــزان ج 18، ص 78.

***** صفحه 73 *****

فصل پنجم: توطئه فرهنگى، اجتماعى و مذهبى

يهود در صدر اسلام
كوشش اهل كتاب براى گمراه كردن مسلمين
     "وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ... !" (69/آل عمران)
     قرآن مجيد در آيه فوق مواضع اهل كتاب و كوشش آن ها در اخلال و خراب كارى در امــر دعــوت پـيـامـبـر گـرامـى اسـلام را شـرح داده و مى فـرمـايـد:
- "گروهى از اهل كتاب دوست دارند شما را گمراه كنند، با اين كه به حقيقت جز خـود را گـمـراه نمـى كننـد، ولـى نـمى فـهـمند!
- اى اهل كتاب! چرا به آيات الهى كافر مى شويد، با اين كه خودتان آن را مشاهده مى كنيد؟
- اى اهل كتاب! چرا حق را در شكل باطل اظهار مى كنيد، و حق را پنهان مى داريد، بـا ايــن كـه خـودتان مـى دانيد؟!"
     در آيه شريفه، خداوند متعال، "اِضْلال" اهل كتاب را به خود آن ها نسبت داده، زيرا اولين فضيلت آدمى ميل به "حق" و پيروى آن است، بنابراين وقتى آن ها دوست مى دارنــد كه مردم را از حق به ســوى باطل منحرف كننــد، اين دوست داشتن از احوال نفس آن هاست، و در عين حال از رذايل و معاصى است. روى اين اصــل، اين دوســت داشتن خود يك نوع گمراهــى است، كه نفهميده بر نفــس خود روا داشته انــد!
     علاوه بر ميل باطنى آنان به گمراهى مؤمنين، در خارج هم القاء شبهاتى كرده و مى خواستند از مؤمنين افرادى را گمراه كنند، در اين صورت از لحاظ قرآن و واقعيت، آن ها ابتدا خود را گمراه كرده اند.
     از تصريح قرآن به شهادت اهل كتاب در عبارت: "و خودتان شاهد هستيد!" استفاده مى شود كه موضوع انكارشان " نبوت رسول اللّه" بوده است، زيرا تنها علايم و نشانه هاى رسول گرامى اسلام بود كه در تورات و انجيل ذكر شده بود و مورد شهـادت آنـان قـرار داشـت!

***** صفحه 74 *****
     در آيه فوق، خداى تعالى عتاب را شامل همه اهل كتاب نموده، در حالى كه موضوع نامبرده از كردارهاى بعض افراد آنان بوده است، جهتش اين است كه همگى از نظر اصل و نسل و صفات قلبى مشابه بوده، و افعالى كه از بعض آنان صادر شده، مورد رضايت ديگران هم قرار گرفته است! (1)
     1- الـميـزان ج 6، ص 107.
ظهور كينه باطنى و پايدار يهود
     "يا اَيُّهَــا الَّذيـنَ امَنُــوا لا تَقُولُــوا راعِنـا وَ قُولُــوا انْظُرْنــا وَ اسْمَعُــوا...!" (104و 105/بقره)
     در تاريخ اسلام، هيچ زمانى نشده كه قوم يهود به نحوى از انحاء برخوردى زشت با اين دين نشان ندهد، كه نشانگر خصومت باطنى، و توطئه هاى رهبران مذهبى آنان نباشد. نمونه اى را كه قرآن مجيد نقل مى كند نشان مى دهد كه اين خصومت هاى تحقيرآميز و بخل هاى بى مزه ناشى از آن بوده كه دوست نداشتند كتاب آسمانى به مسلـمـانان نـازل شـود...!؟
- "اى كسانى كه ايمان آورده ايد!
هر وقت خواستيد از پيامبر خود درخواست بكنيد كه "شمرده تر" سخن گويد تا مطالب را بهتر حفظ كنيد، كلمه "راعنا" به كار نبريد، چون اين تعبير در اصطلاح يهود نوعى ناسزاست.
چون يهوديان با گفتن اين عبارت پيامبر خدا را مسخره مى كنند.
شما بگوييد: "اُنظرنا" و نيكو گوش فرا دهيد!
و كافران را عذابى اليم است!
نه آن ها كه از اهل كتاب كافر شدند، و نه مشركين،
هيچ يك دوست ندارند از ناحيه پروردگارتان كتابى برايتان نازل شود،
 ولى خداوند رحمت خود را به هر كس كه بخواهد اختصاص مى دهد!
 و خدا صـاحب فضلـى عظيـم است!"
     در اين آيه نهــى شده از گفتن عبــارت "راعِنا" و گفتن آن را "كفر" شمرده است. ايــن كلمه در بيــن يهوديــان يك قســم نفريــن و فحش بــوده و معنايش اين بوده كه: "بشنو خدا تو را كَر كند!"
اتفاقا مسلمانان وقتى كلام رسول خدا صلى الله عليه وآله را درست ملتفت نمى شدند، به خاطر اين كه ايشان گاهى به سرعت صحبت مى كرد، از ايشان خواهش مى كردند كمى شمرده تر صحبت كند، كه آنان متوجه بشوند، و اين خواهش خود را با كلمه "راعنا

***** صفحه 75 *****
     " كه عبارتى كوتــاه است ادا مى كردنــد. معنــاى ايــن كلمــه " مراعت حــال مـا كــن!" اســت، ولــى همان طوركه گفتيــم، اين كلمــه در بين يهود يك نــوع ناســزا بود.
     يهوديان از اين فرصت كه مسلمانان هم مى گفتند - راعنا، راعنا - استفاده كرده، وقتـى به رسول خدا صلى الله عليه وآله مى رسيدنــد، مى گفتند: راعنــا! و به ظاهـر وانمــود مى كردنـد كه منظـورشــان رعـايــت ادب اســت، ولى منظـور واقعى شــان ناسزا بود.
     خداى تعالى براى بيان منظور واقعى آن ها آيه " مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ...،" (46 / نساء) را فرستاد، و چون منظور واقعى يهود روشن شد، در آيه مورد بحث مسلمانان را نهى فرمود از اين كه ديگر كلمه "راعِنا" را به كار برند. بلكه به جاى آن فرمود، چيز ديگرى بگويند: مثل " اُنْظُرْنا !" يعنى - اندكى مهلت بده!
     در آيه بعدى مى فرمايد: علت اين كه دوست نمى دارند كتابى بر شما نازل شود، اين است كـه چون آن ها قبلاً اهـل كتاب بودنـد، و دوست نمـى داشتند كتابى بر مسلمانان نازل شود، چون نازل شدن كتاب بر مسلمانان باعث مى شد ديگر يهود تنها اهليت كتاب نداشته باشند، و اين اختصاص از بين برود، و ديگران نيز اهليت و شايستگى آن را به دست آورند.(1)
     1- الـميـــــــــــزان ج 2، ص 54.
القاء شبهه يهود در احكام اسلام
     " كُــلُّ الطَّعــامِ كــانَ حِــلاًّ لِبَنــى اِسْراآئيــلَ اِلاّ... ." (93 تا 95 / آل عمران)
     يهود عصر پيامبر اكرم "ص"  در مدينه همواره مى كوشيدند دست آويزى جهت ايجاد شبهه در دين اسلام، بين مسلمانان آن عصر، پيدا كنند و به توطئه هاى خود عليه دعوت الهى پيامبر گرامى اسلام ادامه دهند.
     يكى از اين دست آويزها اين بود كه: چگونه پيامبر اسلام غذاهاى ممنوع در دين موسى را حلال كرده است؟ قرآن مجيد بار ديگر حقايق تاريخى دين يهود را متذكر شده و مى فرمايد:
- "همه طعام ها براى بنى اسرائيل حلال بود،
 مگر آن چه را اسرائيل پيش از نزول تورات، بر نفس خود حرام كرد.
اى رسول ما! بگو:
- اگر راست مى گوييد تورات را بياوريد و تلاوت كنيد تا معلوم شود كدام يك از ما بر حقيم؟
كسانى كه بعد از اين حجت بر خدا دروغ بندند به حقيقت ستمكارند!

***** صفحه 76 *****
بگو: خدا راست گويد:
 اكنون از ملت حنيف ابراهيم (يعنى اسلام) پيروى كنيد،
ابراهيمى كه هرگز از مشركان نبـوده اســت!" (93 تا 95 / آل عمران)
     بايد دانست كه يهود اصولاً منكر نسخ احكام شريعت ها مى باشند، و حتى عليرغم اين كه در تورات حلال بودن بعضى از اغذيه، كه يعقوب پيامبر بر نفس خود حرام كرده بود، ذكر شده است، آن را كتمان مى دارند! و روى همين عقيده خود بين مسلمانان نيز ايجاد شبهه مى كردند كه دين اسلام و پيامبر آن با اين كه مدعى است دينش همان دين ابراهيم است، چگونه چيزهايى را كه تورات حرام شمرده، محمد در شريعت خود حلال مى داند؟
     (البته، پيش داورى يهود در مورد دين ابراهيم عليه السلام نيز اين بود كه ابراهيم به عقيده آن ها يهودى بوده و محكوم به احكام تورات بوده است!)
     القاء شبهه يهود به شخص رسول اكرم صلى الله عليه وآله مستقيما بيان نمى شد بلكه آن ها هنگام برخورد با مسلمانان و مؤمنين آن عصر به آنان القاء مى كردند، و به اعتقاد خود نيز (كه نسخ را در شريعت جايز نمى دانستند،) نسخ حرمت غذاها را به وسيله پيــامبـر اسـلام مسئـلـه شبهه سـاز قـرار داده بـودنـد.
     خــداى متعال در پاســخ آنان آيات بالا را نــازل فرمود و به رسول اكرم خود تعليــم داد كه بگويد:
- "تورات خود شما ناطق و گوياست كه جميع طعام قبل از نزول تورات حلال بوده است، اينك كتاب هاى آسمانى تان را بياوريد، و اگر راست مى گوييد آن را تلاوت كنيد!
 اگر از آوردن تــورات و تـــلاوت آن امتنــاع كردند،
 پس بايــد اعتراف كننــد كه بر خــدا دروغ بستــه اند و ستمكاراننــد!
بگــو:
- اكنون كه آشكار شد من در دعوت خود صادقم پس پيروى از ملت و دينم بكنيد،
 كه همان دين حنيف ابراهيم است!" (93 تا 95 / آل عمران)
     قرآن شريف خاطر نشان مى سازد كه دليل حرام بودن بعض طعام ها به بنى اسرائيـل، در تورات، صرفــا به خاطر ظلمــى بوده كه آن ها مرتكـب شده بودند! (1)
     1- الميزان ج 6، ص 245.
تبليغات يهود عليه دستورات مالى اسلام
     "لَقَــدْ سَمِــعَ اللّــهُ قَــوْلَ الَّذيــنَ قالُــوآ اِنَّ اللّـهَ فَقيــرٌ وَ نَحْنُ اَغْنِيــآءٌ... ." (181 / آل عمران)

***** صفحه 77 *****
     وقتى آياتى نظير " مَنْ ذَا الَّذى يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضا حَسَنا...،" (245 / بقره) و امثال آن بر پيامبر گرامى خدا نازل مى شد، و يا وقتى يهود مى ديد كه مؤمنين در فقر و فاقه هستند، به طور تعرض آميز مى گفتند كه اگر پروردگار مؤمنان غنى بود به ايشان كمك مى كرد، و بى نيازشان مى ساخت، پس خدايشان فقير است، و اين ما هستيم كه بـى نيازيم! در آيــات اشـاره شده خـداونــد متعـال مى فرمايـــد:
- "خدا شنيد گفتار كسانى را كه مى گفتند:
 - خدا نيازمند و ما بى نيازيم!
 به زودى گفتار آنان را با كشتارى كه به ناحق از انبياء نمودند، ثبت خواهيم كرد،
 و گوييم: - بچشيد عذاب سوزان را!
بگو كه قبل از من پيامبرانى با بيّنه و دليل و آن چه درخواست مى كرديد، آمدند،
 پس چـرا آن ها را كشتيد، اگر راستگو هستيد؟!" (181 تا 183 / آل عمران)
     مراد از پيامبران قبل كه به دست بنى اسرائيل كشته شدند، امثال زكريا و يحيى هستند، كه از انبياء بنى اسرائيل بودند.
     اين كه خداوند تعالى در اين آيه گفتار ناهنجار آنان را همدوش و همراه گناهان ديگرشان، يعنى كشتن انبياء، ذكر فرموده، از اين جهت است كه گناه اين سخن، از نظـر عظمت و بزرگـى، هم رديف گناه ديگرشان كه كشتن انبياء الهى است، مى باشد! (1)
     1- الـميـزان ج 7، ص 104.
عرصه دخالت يهود در روايات
     در بحث از روايات راجع به قرآن و اخبار معلوم شده كه روايات اسرائيليه يا به اصطلاح مشهور "اسرائيليات" كه يهود داخل در روايات ما كرده است، و هم چنين نظاير آن، غالبا در مسائل اعتقادى است، نه فقهى!
     به منظور تشخيص روايات راست از دروغ، دستور صريح يا نزديك به صريح است كه آن ها را به قرآن عرضه كنند، تا راست از دروغ و حق از باطل معلوم گردد.  معلوم است كه اگر در روايات دسيسه و دستبردى شده باشد، تنها در اخبار مربوط به فقه و احكام نيست، بلكه اگر دشمن داعى به دسيسه در اخبار داشته، داعـى اش در اخبـار مربـوط به اصـول و معـارف اعتقـادى و قصص انبياء و امم گـذشتــه، و هم چنين در اوصـاف مبدأ و معاد قوى تر و بيشتر بوده است.(1)
     1- الـميـــــــزان ج 23، ص 159.

***** صفحه 78 *****
نفوذ خرافات يهود در احاديث صدر اسلام
     "وَاتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ... ." (102 / بقره)
     در روايات نقل شده در تاريخ سعيد بن جرير و خطيب از نافع، كه نافع آن ها را مستقيما از "پسر عمر" نقل كرده، نكاتى درباره "هاروت و ماروت" (دو فرشته بابل كه خداوند در آيه فوق از آن ها ياد كرده است،) و هم چنين مطالبى درباره مسخ شدن "زهره" (دخترى به صورت ستاره زهره در آسمان،) آورده شده، كه "علامه بزرگوار صاحب الميزان،" را وادار كرده بحث تحقيقى مفصلى در اين زمينه را به نفوذ خرافات يهــود در احاديث صدر اسلام، اختصاص دهد، كه ذيلاً خلاصه اى از آن را نقل مى كنيم:
      ... درباره هاروت و ماروت و ستاره زهره علاوه بر روايت پسر عمر، قريب به اين معنا، در بعضى از كتب شيعه نيز از امام باقر عليه السلام (بدون ذكر سند،) روايت شده است. "سيوطى" هم قريب به اين معنا را درباره هاروت و ماروت و زهره، طى نزديك به بيست و چند حديث آورده كه ناقلان آن تصريح كرده اند به اين كه سند برخى از آن ها صحيح است؟! و در آخر سندهاى آن ها عده اى از صحابه از قبيل ابن عباس، ابن مسعود، على بن ابيطالب عليه السلام ، ابى درداء، عمر، عايشه، و ابن عمر قرار دارند.
     ولى! با همه اين احوال، داستان، داستانى است خرافى، كه به ملائكه بزرگوار خدا نسبت داده اند، ملائكه اى كه خداى تعالى در قرآن كريم تصريح فرموده به قداست ساحت و طهارت وجود آنان از شرك و معصيت، آن هم غليظ ترين شرك و زشت ترين معصيت!!!
      چون در بعضى از روايات نسبت پرستش بت، قتل نفس، زنا، و شرب خمر به آن دو فرشتــه داده شده اســت. و به ستــاره "زهره" نسبت مى دهد كه زنى زناكار بوده و مسـخ شده است!!!
     اين خود مسخره اى خنده آور است!!! ستاره زهره، ستاره اى است آسمانى كه در آفرينش و طلوعش پاك است. خداى تعالى در آيه " اَلْجَوارِ الْكُنَّس" (16 / تكوير) به وجود آن سوگند ياد كرده است. علاوه بر اين، علم هيئت جديد هويت اين ستاره را كشف كرده، و اين كه از چند عنصر تشكيل شده، و حتى مساحت و كيفيت و ساير شئون آن چه قدر و چگونه مى باشد.
     پس ايــن قصه، مانند آن چه در روايــت مورد بحث آمده، به طورى كه گفته اند مطابق خرافاتى است كه يهود براى "هاروت و ماروت" درست كرده است. و باز شبيه به خرافاتــى است كه يونانيــان قديــم دربــاره ستارگــان ثابــت و سيــار داشته اند.
     پس از اين جا براى هر دانش پژوهى ريزبين روشن مى شود كه احاديث از اين قبيل كـه در مطاعـن انبيـاء و لغـزش هاى آن ها، وارد شده، از دسيسه هاى يهود خالى نيست!
و اين موضوع كشف مى كند كه يهود تا چه پايه و با چه دقتى خود را در ميان

***** صفحه 79 *****
     اصحاب حديث در صدر اسلام جا زده و تا توانسته با روايات آن ها به هر جور كه بخواهد بازى كند و خلط و شبهه در آن بيندازد. (البته ديگران نيز يهود را در ايـن خيـانـت هـا كمـك كـرده انـد!)
     پيامبر گرامى خدا براى شناخت حديث و روايت صحيح از ناصحيح، به عموم مسلمانان، " معيارى" را داده است، كه بايد با آن معيار و محك كلى، معارفى را كه به عنوان كلام آن حضرت، يا كلام يكى از اوصياء او، روايت مى شود، بشناسند و بفهمند كه آيا از دسيسه هاى دشمن است، و يا به راستى كلام رسول خدا صلى الله عليه وآله و جـانشينـان اوسـت. و آن ايـن است كه:
- "... هر حديثى را كه شنيديد، به كتاب خدا عرضه كنيد،
 اگر موافق با كتاب خدا بود، آن را بپذيريد،
 و اگر مخالف بود رهايش كنيد!"
زيان هاى وارده به علم و اسلام از اسرائيليات
     بعضى از مردم، مخصوصا اهل عصر ما، كه فرو رفته در مباحث و علوم مادى و مرعوب از تمدن جديد غربى هستند، در مورد "حديث و روايت" از آن طرف افتاده اند. بدين معنى كه روايات جعلى را بهانه قرار داده و به كلى آن چه به نام روايت و سنت رسول خـدا صلى الله عليه وآله ناميده مى شود، طرح كرده و زير سؤال برده اند!
     در مقابل اين ها بعضى از "اخباريون" و اصحاب حديث و حروى مذهبان و ديگران هستند كه افراط را از طرف مقابل مرتكب شده اند، يعنى نام هر مطلبى كه حديث و روايت باشد، بدون تحقيق و چشم بسته، پذيرفته اند!
     هـر دو طـايـفـه در خـطـا دسـت كـمـى از هـم نـدارنـد زيـرا:
     1 - اگر كلام رسول خدا صلى الله عليه وآله براى معاصرينش، و منقول آن براى ما، كه در آن عصر نبوده ايم، حجيت نداشته باشد، در امر دين سنگ روى سنگ قرار نمى گيرد، و اصولاً اعتمادى به سخنانى كه براى انسان نقل مى شود، و پذيرفتن آن را فطرت انسان تـوصـيـه مى كـنـد، از بيـن مــى رود!
     2 - اما بهانه اى كه دسته دوم عنوان كرده اند، يعنى مسئله نفوذ دسيسه و جعل در روايات دينى، بايد دانست كه اين امر مختص به مسائل دينى نيست، و تازگى هم ندارد، زيرا اجتماع همواره بر اساس همين منقولات مخلوط از دروغ و راست مى چرخد. در مسائل اجتماعى، دروغ و جعليات بيشتر است، چون دست سياست هاى كلى و شخصى بيشتر با آن ها بازى مى كند!
لذا اخبار و احاديث را با محك خاصى كه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله به ترتيب مذكور در بالا تعيين فرموده است، بايد بسنجيم. و آن هم به وسيله اهل فن و علماى دين؛ زيرا قرآن كتابى است كه نه تنها باطل در آن راه نمى يابد، بلكه به وسيله قرآن باط

***** صفحه 80 *****
     هايى كه ممكـن است اجـانب در بيـن مسلمـانان نشـر دهنـد، نيـر دفـع مى شـود! (1)
     1- الـميــزان ج 2، ص 26.
سابقه مباهلـه با يهـود
     "فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ...!" (61 / آل عمران)
     در روايات اسلامى مشاهده مى شود علاوه بر مباهله پيامبر اسلام با مسيحيان نجران، در مورد عيسى بن مريم، و دعوت آنان به اسلام واقعى و خوددارى آنان، دستور مباهله اى كه در آيه فوق از طرف خداى تعالى صادر شده، شامل اقوام غير مسيحى نيز بوده است.
     (در درمنثــور به نقل از ابن جريـر از علباء بن احمر اليشكرى، روايت شده كه گفت:)
     - چون آيه فوق نازل شد رسول اللّه صلى الله عليه وآله كسى به سوى فاطمه و على فرستاد تا با دو فرزند خويش حسن و حسين حاضر شوند، و يهود را هم طلبيد كه با آنـان مباهلـه و ملاعنه (لعن) كننـد، جـوانى از يهوديان به قوم خود گفت:
     - واى بر شما آيا ديروز را فراموش كرده ايد كه برادرانتان به صورت هاى ميمون و گراز مسخ شدند؟ مبادا كه مباهله كنيد! يهوديان از مباهله دورى جستند.
     روايت فوق مؤيد آن است كه در آيه مباهله ذكر عبارت " فَمَنْ حاجَّكَ فيهِ - هر كس در اين مورد با تو محاجه كند...،" مى رساند كه حكم مباهله براى غير داستان عيسى بن مريم نيز ثابت است.
     بنابراين، قصه اى كه روايت بالا آن را بيان نمود، داستان ديگرى است كه بعد از داستان " وفد نجران " و دعوت مسيحيان براى مباهله واقع شده، و يهود هم طبق دستور آيـه شريفه به مبـاهله دعوت شده است.(1)
     1- الـمـيـزان ج 6، ص 76.
ايرادات بنى اسرائيلى - دشمنى با جبرائيل
     "قُلْ مَنْ كانَ عَدُوّا لِجِبْريلَ...!" (97 تا 99 / بقره)
     قرآن مجيد، يكى ديگر از ايرادات بنى اسرائيلى يهود عصر اول اسلام را كه بهانه براى عدم گرايش خود به دين اسلام قرار دادند، نقل مى كند. اين دعوى زمانى اتفاق مى افتد كه هيچ بهانه اى ديگر براى عدم قبول اسلام از طرف علماى يهود نمانده است، و تنها اين كه نزول قرآن به وسيله "جبرئيل امين،" فرشته وحى الهى را ايراد دانسته اند... .
     آيــه قـرآن چنيـن بيـان مـى فـرمـايـد:
- "بگو! آن كس كه دشمن جبرئيل است، بايد بداند كه جبرئيل قرآن را به اذن خدا