در مجموعهى فرهنگ دينى، موضوع خلقت با هدفدارى به شدّت با يكديگر پيوند دارد، تا آنجا كه دين هرگز انديشهى جدايى و عدم ارتباط اين دو با يكديگر را روا نمىشمارد و ضمن تأكيد بر اين باور كه (ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الاْرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلا) يادآور مىشود كه :
(ذلِکَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَروا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النّارِ) .
اين انديشهى كافرانه است كه ما مجموعهى خلقت را امرى بىهدف و عَبث و بيهوده بينگاريم.
قـرآن با شگفتـى خطاب بـه قاطبـهى انسانها ايـنگونه سؤال مىكند كه :
(أفَحَسِبْتُمْ أنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثًا وَ أنَّكُمْ إلَيْنا لاتُرْجَعونَ؟)
بدينسان با نفى انديشهى بيهودگى در آفرينش انسانها موضوع خلقت را با بازگشت به سوى خداوند پيوند مىدهد. همچنين مىپرسد : (أيَحْسَبُ الإْنْسانَ أنْ يُتْرَکَ سُدًى) و بدينسان بر موضوع
رهاشدن بىهدف انسان در عرصهى خلقت خط بطلان مىكشد.
بههرحال، حقيقت هدفدارى در خلقت، امرى نيست كه نياز به كنكاش علمى چندانى داشته باشد. اگر اين امر تنها در حوزهى بيولوژيك در مسألهى حيات دنبال شود، جلوههاى تامّ و تمام اين هدفدارى در جاىجاى مظاهر آن به روشنى به چشم مىخورد. وجود همآهنگى شگفتانگيز ميان ارگانهاى مختلف در يك موجود زنده بهخوبى شاهد اين هدفدارى مىباشد.
با اين مقدّمه، روشن است كه حيات اجتماعى انسانها نيز نمىتواند بىهدف، عبث و رها تلقّى شود. درست در همين راستاست كه موضوع هدايت و راهبرى مطرح مىگردد و خالق اين جهان در هر دو عرصهى تكوين و تشريع، دست انسان را گرفته و همآهنگ به سوى آن هدف حركت مىدهد. البته در حوزهى تكوين وى (بشر) دخالت مستقيمى نداشته و تنها از امكانات خدادادى (و به تعبير ديگر فرهنگ دينى: مسخّرات) سود مىبرد؛ امّا در حوزهى تشريع با بهرهمندى از دو ويژگى قدرت و اختيار، اين خود اوست كه آزادانه راه را انتخاب نموده و به قدرت خدادادى در آن مسير انتخابى گام برمىدارد. آيهى قرآنى (رَبُّنَا الَّذي أعْطى كُلَّ شَ ىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى)
يادآور كلّيّت اين هر دو نوع هدايت فراگير است كه خداوند بزرگ، فراروى انسانهاـ به همان نظمى كه بيان گرديدـ قرار داده است.
در اينجا اين سؤال مطرح مىشود كه مردم با آن هدايت تشريعى چه كردند؟ مطالعهى تاريخ نبوّت، سادهترين و در عين حال روشنترين راه براى پاسخجويى اين پرسش است. بهراستى آيا پيامبران در تحقّق عينى و خارجى اهداف الاهى خود توفيق يافتند؟ و آيا جهان امروز نشان از اين موفّقيّت دارد يا به فرمودهى قرآن : (أفَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لاتَهْوى أنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقآ كَذَّبْتُمْ وَ فَريقآ تَقْتُلونَ) ؟
به نظر مىرسد كه مطالعهى وضعيّت جارى جهان، صحّه بر اين باور مىزند كه جهان امروز، دستآورد و نتيجهى تعاليم پيامبران نيست، بلكه از راه ندانمكارى انسانها، گيتى مظهر تمامنماى (ظَهَرَ الْفَسادُ فِ ي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أيْدِى النّاسِ) گرديده است. البتّه
اين واقعيّت، نه به معناى شكست پيامبران است، بلكه نمايانگر عدم توفيق و در واقع نشان شكست بشريّت در عدم بهرهورى از تعاليم ارزندهى آنان است، تا جايى كه از جهان پهناور با اينهمه جلوهها و زيبايىها و شادىها اين ماتمكده را براى خود به بار آورده است. اين نابهسامانى در هر دو عرصهى انديشه و عمل به چشم مىخورد. بشر اينك هم از خدا به دور افتاده و هم در ميدان عمل به دين و ديندارى پشت كرده است.
بهراستى آيا اين بود همهى چشمداشتى كه از آن هدايت فراگير الاهيـ كه پيش از اين بدان اشاره شد ـ انتظار مىرفت؟ و آيا اينك جهان و جهانيان بر فراز قلّهى نمايش هدفدارى در خلقت ايستادهاند و عدم بيهودگى آفرينش را صلا در مىدهند؟ يا به عكس، بشريّت بر اثر ندانمكارىهاى خود در حوزهى تشريع، جهانى بهبار آورده كه حتّى تكوين را نيز عليه خود به كار انداخته است كه گرمشدن جَو زمين، پارهشدن لايهى اُزن، بههمريختگى در اكوسيستم، گازهاى گلخانهاى، دستكارىهاى ژنتيك و دهها واقعهى دردناك ديگر، نشان از اين أثرگذارى نامطلوب است.
اين مقدّمات، به خلاف روند تدوين اين مجموعه كمى هم به تفصيل گراييد. اينك گفته مىشود كه حذف منجى از مجموعهى باورهاى دينى اوّلا آن هدفدارى را زير سؤال مىبرد و ثانيآ اين پرسش را در ذهنها به وجود مىآورد كه آيا خلقت براى آن بود كه پهنهى آفرينش، صحنهى تاخت و تاز انسانهاى سركشى همانند تيمور و چنگيز و نرون و آتيلا و اسكندر و هيتلر و... گردد، ميليونها انسان بى هيچ جرم و تقصير به خاك و خون كشيده شوند، هر از چندى جهان ميدان سلطهى جنايتكارانى از اين دست گردد و سرانجام هم با بروز پيرى در طبيعت (آنتروپى) عمر جهان بهسر آيد؟ آيا اين باور، همآهنگ با انديشهى هدفدارى در خلقت است؟ مسلّمآ خير. اينجاست كه رمز آيندهنگرى پيامبران و نويدهاى آنان به برپايى جهانى كران تا كران داد و دادگرى گشوده مىشود؛ بدان معنى كه آنان همگى ـ با همهى اختلافات صورى در زمينههاى زمان و مكان و حوزهى تبليغ و... ـ متّفقآ انگشت اشاره به آيندهاى نورانى دارند كه در آن «بار دگر روزگار چون شكر آيد».
بايد بدانيم كه :
برپايى آينده، وعدهى خداست و وعدهى خدا تخلّفپذير نيست؛ چرا كه خود فرموده: (إنَّ اللهَ لايُخلِفُ الْميعاد) .
هدف نهايى رسالت، سيطرهى آيين الاهى بر تمامى راه و روشهايى است كه جملگى از آزمون سرافكنده بيرون آمده است و در آيهى (لِيُظهرهُ عَلَى الدّين كُلّه) به ظرافت، دقّت ادبى حرف لام
نشان از غايت دارد و بيانگر ظهور و غلبهى نهايى دين الاهى بر تمامى راه و روشهاى بشرى مىباشد.
رواياتى از رديف «لَوْ لَمْ يَبْق مِنَ الدَّهْرِ إلّا يَوْم واحد...» عدم
امكان حذف مصلح را از مجموعهى باورهاى دينى نشان مىدهد، تا آنجا كه گويى اساسآ هستى بر اين هدف و تحقّق و برپايى آن استوار شده است.
دين با گذر از دنيا به آخرت مىنگرد. لذا نمىتوان يكى را به نفع ديگرى حذف نمود. جلوهى آن هدفدارى در دنيا، ظهور مصلح و در عقبى، برپايى قيامت است كه هر دو با هدف تجلّى قدرت خدا و برپايى نظام پاداش و مكافات در دو حوزهى دنيا و آخرت شكل خواهد گرفت.
واژهى «ساعَة» در متون دينى هم بر قيامت و هم بر زمان ظهور حضرت مهدى 7اطلاق شده است. اين همپايى با وجود مشتركاتى ميان اين دو، مطالب چهار گانهى ياد شده را استوارى افزونتر مىبخشد.
به تجربه يافتهايم كه نيازهاى مادى بشر در اين جهان مابهازاى خارجى دارد. اين مطلب بهويژه در حوزهى تكوين روشنتر به چشم مىآيد. تشنگى با آب، گرسنگى با خوراك برطرف مىشود و كودك شيرخواره با شير آمادهشده از پيش در سينهى مادر تغذيه مىگردد. بهراستى عدالتخواهى بشرـ كه ويژگى تمامى انسانها، صرفنظر از تنوّع و تفاوت و اختلاف آنان مىباشدـ چگونه پاسخ داده مىشود؟ آيا اين خواست و ارزشى كه در نهاد او به وديعت نهاده شده فاقد مابهازاى خارجى است؟ مسلّمآ خير.
و اينك ماييم و باورى اينچنين استوار. آيا مىتوانيم نسبت به اصل و نتايج آن بىتفاوت باشيم و از كنار آن بى هيچ احساس مسؤوليّت گذر كنيم؟ يا به عكس بايد :
چشمانتظار برپايى آن آيندهى پُرنور باشيم و از هرگونه تلاشى كه ـ به رهنمايى مجموعهى باورهاى دينى ـ از طولانىشدن زمان آغاز اين بهرهورى مادى و معنوى مىكاهد، فروگذار ننماييم.
آيا روا نيست كه دعا و نيايش همراه با كار و تلاش در اين زمينهسازى را شيوهى جارى زندگى خود قرار دهيم؟
بياييد تا همسو با هدف نهايى رسالت، با فراگيرى اصول فرهنگ دينى، سعى در اشاعهى اين فرهنگ در قشرهاى مختلف جامعه، به تناسب بُرد انديشهى خويش، حركتهاى اساسى داشته باشيم تا اين نيز بهگونهاى ديگر كار زمينهسازى فكرى را براى تحقّق آن آيندهى پُرنور سامان بخشد.
و سزاست كه فراتر از همهى اينها، محور اين برپايى و قيام و اقدام را از جان دوست بداريم تا آنجا كه راهى جز بهسوى او نپوييم و آرام و زندگى را جز در كنار او نجوييم و همواره از عمق جان بگوييم :
اى باد صبا، اگر توانى
از راه وفـا و مهـربانى
از من ببرى خبر به يارم
كآن سوختهى تو در نهانى
مىمُرد ز اشتياق و مىگفت :
كاى بىتو حرام، زندگانى!