921 . الكافى ـ به نقل از محمّد بن ابى حمزه ، از پدرش ـ : امام سجاد عليهالسلامرا شبانه در درگاه كعبه ديدم كه نماز مىخواند و قيامش چنان طولانى مىشد كه گاه ، برپاى راستش تكيه مىكرد و گاه ، بر پاى چپش . سپس شنيدم با صدايى كه گويى گريسته است ، مىگويد : «سرورم ! آيا مرا با آن كه محبتّت در قلبم است ، عذاب مىدهى ؟ هان ! به عزّتت سوگند كه اگر چنين كنى ، مرا با مردمى گرد آوردهاى كه مدّتهاى بسيار ، در راه تو با آنان دشمنى كردهام» .
922 . امام صادق عليهالسلام ـ در دعايش ـ : بارالها ! صداها فرو نشست و جنبشها آرام گرفت و هر دوستى ، با محبوب خود خلوت كرد . من نيز با تو خلوت كردهام . تو محبوب منى . پس [تحفه] خلوت امشب مرا با خود ، رهايى از دوزخْ قرار ده .
923 . امام صادق عليهالسلام ـ در دعايش ـ : بارالها ! اى صاحب كرامت و جلال ! قلبم را از دوستى تو، ترس از تو ، تصديق تو و ايمان به تو ، هراس از تو و اشتياق به خودت سرشار كن . بارالها ! ديدارت را محبوبم ساز و برايم در ديدارت ، بهترين رحمت و بركت را قرار ده .
924 . امام صادق عليهالسلام ـ در دعايش ـ : سرورم ! من گرسنه دوستى توام و سير نمىشوم . من تشنه دوستى توام و سيراب نمىشوم . آه ، چه اشتياقى دارم به آن كه مرا مىبيند و من او را نمىبينم ! اى محبوبِ آن كه او را دوست بدارد ! اى روشنى چشم آن كه به او پناه ببرد و يكسره به او بپيوندد ! تو
تنهايى و بىكسىِ مرا در ميان آدميزادگان مىبينى . پس بر محمد و آل محمد ، درود بفرست و مرا بيامرز و وحشتم را به اُنس بدل كن و به تنهايى و غربتم ، رحم نما .