1295 . امام صادق عليهالسلام : امام سجاد عليهالسلامدر كار عبادت ، بسيار مىكوشيد . روز را روزهدار بود و شب را شبزنده دار . اين كار به بدنش زيان زد . از اينرو به او گفتم : پدر ! اين پيوستگى و خستگى در عبادت ، تا كى و براى چيست ؟
فرمود : «بدين ترتيب ، با پروردگارم دوستى مىكنم ، تا مرا به خود ، نزديك سازد» .
1296 . المحجّة البيضاء ـ به نقل از عمر ـ : پيامبر صلىاللهعليهوآله به مُصعَب بن عُمَير كه پيش مىآمد و پوستين گوسفندى بر خود پيچيدهبود، نگريست و فرمود : «به اين مرد بنگريد كه خداوند ، قلبش را روشن ساخته است . او را ديده بودم كه كنار پدر و مادرش بود و آنان بهترين خوراك و نوشيدنى را به او مىخوراندند و مىنوشاندند؛ امّا محبّت خدا و پيامبرش او را به اين حالى كه مىبينيد ، درآورده است» .
ر . ك : ص 603 (محبوب شدن در ميان دوستان خدا) .
1297 . السنّة ابن ابى عاصم ـ به نقل از عبداللّه بن مسعود ـ : نزد پيامبر صلىاللهعليهوآلهبوديم كه سوارى آمد و مَركب خود را كنار پيامبر صلىاللهعليهوآله نشاند و گفت : اى رسول خدا ! من از فاصله هفت [شب راه] به سويت آمدهام . بدنم را خسته كردهام ، شب را به بيدارى و روز را به تشنگى گذرانده و مَركبم را خسته كردهام تا از تو درباره دو خصلت كه خواب شبانه را از من ربوده است ، بپرسم .
پيامبر صلىاللهعليهوآلهبه او فرمود : «نامت چيست ؟» .
گفت : زيدُ الخَيل (زيدِ اسبْيار) .
فرمود: «تو زيد الخير (زيدِ نيكْيار) هستى. بپرس كه چه بسا دشوارىاى كه دربارهاش پرسش شده [و پاسخ گرفته شده ]است».
گفت: از تو درباره نشانه خداوند متعال در كسى كه او را مىخواهد و نشانهاش در آن كه او را نمىخواهد ، مىپرسم .
فرمود: «شب را چگونه به صبح آوردى؟».
گفت : در حالى به صبح آوردم كه نيكى را و هر كه آن را انجام دهد ، دوست دارم و اگر خودم آن را انجام دهم ، يقين به پاداشش دارم و اگر آن را از دست بدهم ، احساس علاقه به آن مىكنم .
پيامبر صلىاللهعليهوآلهبه او فرمود : «هان ! اين همان نشانه خداوند است در كسى كه [خدا] او را مىخواهد ، و امّا نشانهاش در آن كه او را نمىخواهد ، اين است كه اگر تو را براى كارهاى ديگرى [جز نيكى ]مىخواست ، تو را براى آنها آماده مىكرد و باكش نبود كه در كجا تباه گردى!» .