صفحه 238
و سخن كوتاه اينكه نه اعطاء و دادنش طورى است كه اختيار او را از او سلب كند، و بعد از دادن نسبت بآنچه داده ندار و فقير شود، و نه ندادنش او را ناچار بحفظ آنچه نداده ميسازد، و سلطنتش را نسبت بان باطل مىكند.
از اينجا معلوم ميشود: آياتى كه شفاعت را انكار مىكنند، اگر بگوئيم: ناظر بشفاعت در روز قيامت است، شفاعت بطور استقلال را نفى مىكند، و ميخواهد بفرمايد: كسى در آن روز مستقل در شفاعت نيست، كه چه خدا اجازه بدهد و چه ندهد او بتواند شفاعت كند، و آياتى كه آن را اثبات مىكند، نخست اصالت در آن را براى خدا اثبات مىكند، و براى غير خدا بشرط اذن و تمليك خدا اثبات مينمايد، پس شفاعت براى غير خدا هست، اما با اذن خدا.
حال بايد در آيات اين بحث دقت كنيم، ببينيم شفاعت و متعلقات آن از نظر قرآن چه معنايى دارد؟، و اين شفاعت در حق چه كسانى جارى ميشود؟ و از چه شفيعانى سر مىزند؟ و در چه زمانى تحقق مييابد؟ و اينكه شفاعت چه نسبتى با عفو و مغفرت خداى تعالى دارد، و از اين قبيل جزئيات آن را در چند فصل بررسى كنيم.
معناى اجمالى شفاعت را همه ميدانند، چون همه انسانها در اجتماع زندگى ميكنند، كه اساسش تعاون است.
و اما معناى لغوى آن به تفصيل: اين كلمه از ماده (ش- ف- ع) است، كه در مقابل كلمه (وتر- تك) بكار مىرود، در حقيقت شخصى كه متوسل، به شفيع ميشود نيروى خودش به تنهايى براى رسيدنش بهدف كافى نيست، لذا نيروى خود را با نيروى شفيع گره مىزند، و در نتيجه آن را دو چندان نموده، بآنچه ميخواهد نائل مىشود، بطورى كه اگر اينكار را نمىكرد، و تنها نيروى خود را بكار مىزد، بمقصود خود نمىرسيد، چون نيروى خودش به تنهايى ناقص و ضعيف و كوتاه بود.
و اما بحث اجتماعى آن، و اينكه تا چه پايه معتبر است؟ مىگوييم: شفاعت يكى از امورى است كه ما آن را براى رسيدن بمقصود بكار بسته، و از آن كمك مىگيريم، و اگر موارد استعمال آن را آمارگيرى كنيم، خواهيم ديد كه بطور كلى در يكى از دو مورد از آن استفاده مىكنيم، يا در مورد جلب منفعت و خير، آن را بكار مىزنيم، و يا در مورد دفع ضرر و شر، البته نه هر نفعى، و نه هر ضررى، چون ما هرگز در نفع و ضررهايى كه اسباب طبيعى و حوادث كونى آن را تامين مىكند، از