صفحه 255
پيغمبرند، بين مردم و بين پروردگارشان واسطه ميشوند، احكام الهى را بوسيله وحى مىگيرند، و در مردم تبليغ مىكنند، و مردم را بسوى پروردگارشان هدايت مىكنند، و اين مقدار دخالت كه انبياء در سرنوشت مردم دارند، مانند بذرى است كه بتدريج سبز شود، و نمو نمايد، و منشا قضا و قدرها، و اوصاف و احوالى بشود، پس انبياء (ع) شفيعان مؤمنيناند، چون در رشد و نمو و هدايت و برخوردارى آنان از سعادت دنيا و آخرت دخالت دارند، اين است معناى شفاعت.
جواب اين اشكال اين است كه ما نيز در معناى از شفاعت كه شما بيان كرديد حرفى نداريم، لكن اين يكى از مصاديق شفاعت است، نه اينكه معنايش منحصر بدان باشد، كه در سابق بيان معانى شفاعت گذشت، دليل بر اينكه معناى شفاعت منحصر در آن نيست، علاوه بر بيان گذشته، يكى آيه (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ، وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ) «1» است، كه ترجمهاش گذشت، و در بيانش گفتيم: اين آيه در غير مورد ايمان و توبه است، در حالى كه اشكال كننده با بيان خود شفاعت را منحصر در دخالت انبياء از مسير دعوت بايمان و توبه كرد، و آيه نامبرده اين انحصار را قبول ندارد، مىفرمايد: مغفرت از غير مسير ايمان و توبه نيز هست.
اينكه اگر راه سعادت بشرى را با راهنمايى عقل قدم بقدم طى كنيم، هرگز بچيزى بنام شفاعت و دخالت آن در سعادت بشر برنميخوريم، و آيات قرآنى اگر بطور صريح آن را اثبات مىكرد، چارهاى نداشتيم جز اينكه آن را بر خلاف داورى عقل خود، و بعنوان تعبد بپذيريم، اما خوشبختانه آيات قرآنى مربوط بشفاعت، صريح در اثبات آن نيستند، يكى بكلى آن را نفى مىكند، و جايى ديگر اثبات مينمايد، يك جا مقيد مىآورد، جايى ديگر مطلق ذكر مىكند، و چون چنين است، پس هم بمقتضاى دلالت عقل خودمان، و هم بمقتضاى ادب دينى، جا دارد آيات نامبرده را كه از متشابهات قرآن است، مسكوت گذاشته، علم آنها را بخداى تعالى ارجاع دهيم، و بگوئيم ما در اين باره چيزى نمىفهميم.
جواب اين اشكال هم اين است كه آيات متشابه وقتى ارجاع داده شد بآيات محكم، خودش نيز محكم ميشود، و اين ارجاع چيزى نيست كه از ما بر نيايد، و نتوانيم از محكمات قرآن توضيح آن را بخواهيم، هم چنان كه در تفسير آيهاى كه آيات قرآن را بدو دسته محكم و متشابه تقسيم مىكند، يعنى آيه هفتم از سوره آل عمران، بحث مفصل اين حقيقت خواهد آمد انشاء اللَّه تعالى.
1- سوره نساء آيه 48