صفحه 278
جديد بخود مىگيرد.
و بر عكس نفس شقى، آثارش همه عدمى است، كه با تحليل عقلى سر از فقدان و شر در مىآورد، پس همانطور كه گفتيم: نفس سعيد بان آثار انسانى كه از خود بروز ميدهد، بدان جهت كه نفس انسانى است بالفعل لذت مىبرد، نفس شقى هم هر چند كه آثارش ملايم خودش است، چون آثار آثار او است، و لكن بدان جهت كه انسان است از آن آثار متالم ميشود.
اين مطلب مربوط به نفوس كامله است، در دو طرف سعادت و شقاوت، يعنى انسانى كه هم ذاتش صالح و سعيد است، و هم عملش صالح است، و انسانى كه هم ذاتش شقى است، و هم عملش فاسد و طالح است، و اما بالنسبة بنفوس ناقص، كه در سعادت و شقاوتش ناقص است، بايد گفت:
اينگونه نفوس دو جورند، يكى نفسى است كه ذاتا سعيد است. ولى فعلا شقى است و دوم آن نفسى كه ذاتا شقى است ولى از نظر فعل سعيد است.
اما قسم اول، نفسى است كه ذاتش داراى صورتى سعيد است، يعنى عقائد حقه را كه از ثابتات است دارد، چيزى كه هست هيئتهايى شقى و پست، و در اثر گناهان و زشتىهايى كه مرتكب شده بتدريج از روزى كه در شكم مادر باين بدن متعلق شده، و در دار اختيار قرار گرفته، در او پيدا شده، و چون اين صورتها با ذات او سازگارى ندارد، ماندنش در نفس قسرى و غير طبيعى است، و برهان عقلى اين معنا را ثابت كرده: كه قسر و غير طبيعى دوام نمىآورد، پس چنين نفسى، يا در دنيا، يا در برزخ، و يا در قيامت، (تا ببينى، رسوخ و ريشه دواندن صور شقيه تا چه اندازه باشد)، طهارت ذاتى خود را باز مىيابد.
و همچنين نفسى شقى، كه ذاتا شقى است، ولى بطور عاريتى هيئتهاى خوبى در اثر اعمال صالحه بخود گرفته، از آنجا كه اين هيئتها و اين صورتها با ذات نفس سازگارى ندارد، و براى او غير طبيعى است، و گفتيم غير طبيعى دوام ندارد، يا دير، و يا بزودى، يا در همين دنيا، و يا در برزخ، و يا در قيامت، اين صورتهاى صالحه را از دست ميدهد.
باقى ميماند آن نفسى كه در زندگى دنيا هيچ فعليتى نه از سعادت و نه از شقاوت بخود نگرفته، و هم چنان ناقص و ضعيف از دار دنيا رفته، اينگونه نفوس مصداق (مرجون لامر اللَّه) اند، تا خدا با آنها چه معامله كند.
اين آن چيزيست كه براهين عقلى در باب مجازات بثواب و عقاب در برابر اعمال، بر آن قائم است، و آن را اثر و نتيجه اعمال ميداند، چون بالآخره روابط وضعى و اعتبارى، بايد بروابطى وجودى و حقيقى منتهى شود.
باز مطلب ديگرى كه در دسترس برهانهاى عقلى است، اين است كه برهان عقلى مراتب كمال