ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 1 -صفحه : 693/ 407
نمايش فراداده

صفحه 384

خواندن بتو ميدهيم و تو ديگر تا ابد آن را از ياد نميبرى و خدا با اين حال قدرت آن را دارد كه آن را از يادت ببرد، (دقت فرمائيد).

همه اينها بر اساس قرائنى بود كه گفتيم، البته بعضى از قاريان جمله مورد بحث را با فتحه نون و با همزه خوانده‏اند كه بنا بر اين قرائت كلمه مورد بحث از ماده (ن- سين- ء) گرفته شده، و (نسى‏ء) به معناى تاخير انداختن است و معناى آيه بنا بر اين قرائت چنين مى‏شود: كه ما هيچ آيتى را با از بين بردن نسخش نمى‏كنيم و با تاخير اظهار آن، عقبش نمى‏اندازيم، مگر آنكه آيتى بهتر از آن يا مانند آن مى‏آوريم و تصرف الهى با تقديم و تاخير در آيات خود باعث فوت كمال و يا فوت مصلحتى نمى‏شود.

دليل بر اينكه مراد بيان اين نكته است، كه تصرف الهى همواره بر طبق كمال و مصلحت است، جمله: (بِخَيْرٍ مِنْها، أَوْ مِثْلِها) است، چون خيريت هميشه با كمال موجود و يا مصلحت حكم مجعول ملازم است و در ظرف وجود است، كه موجودى در خيريت مماثل موجودى ديگر و يا بهتر از آن ميشود، (دقت فرمائيد).

بحث روايتى

(شامل رواياتى در باره وقوع نسخ در مواردى از كلام اللَّه)

روايات بسيارى از طرق شيعه و سنى از رسول خدا (ص) و صحابه آن جناب و ائمه اهل بيت (ع) در اين باره رسيده كه در قرآن ناسخ و منسوخ هست.

و در تفسير نعمانى از امير المؤمنين (ع) روايت آمده كه آن جناب بعد از معرفى عده‏اى از آيات منسوخ و آياتى كه آنها را نسخ كرده، فرموده: و آيه: (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ، من جن و انس را نيافريدم مگر براى اينكه عبادتم كنند. «1» با آيه: (وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ، إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ، وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ، و پيوسته در اختلافند مگر آنهايى كه پروردگارت رحمشان كرده باشد و بهمين منظور هم خلقشان كرده «2» نسخ شده، چون در اولى غرض از خلقت را عبادت معرفى مى‏كرد و در اين آيه ميفرمايد براى اينكه رحمشان كند خلقشان كرده. «3»

مؤلف: اين روايت دلالت دارد بر اينكه امام (ع) نسخ در آيه را اعم از نسخ قرآنى يعنى نسخ حكم شرعى دانسته و بنا بفرمايش امام آيه دومى حقيقتى را اثبات مى‏كند كه باعث مى‏شود حقيقت مورد اثبات آيه اولى تحديد شود و بعبارتى روشن‏تر اينكه آيه اولى غرض از

1- سوره الذاريات آيه 56

2- سوره هود آيه 118 و 119

3- تفسير نعمانى ص 14