ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 1 -صفحه : 693/ 487
نمايش فراداده

صفحه 464

بدست آوردن رضاى من باشد، حق نعمتم را عظيم شمرد، رفتارى را كه با او كردم بياد آورد، شب و روز در برابر هر كار زشت و گناه مراقب من باشد، قلب خويش را از آنچه ناخوشايند من است پاك كند، شيطان و وساوس او را دشمن بدارد، و ابليس را بر قلب خود مسلط نسازد، و در آن راه ندهد.

كه اگر چنين كند، محبتى در دلش مى‏افكنم كه فكر و ذكرش، و فراغ و اشتغالش، و هم و غمش، و گفتگويش همه از نعمت‏هاى من شود، آن نعمت‏ها كه به ساير اهل محبتم دادم، و در نتيجه چشم و گوش دلش را باز كنم، تا ديگر با قلب خود بشنود، و با قلب ببيند، و به جلال و عظمتم نظر كند، و دنيا را بر او تنگ كنم، و آنچه لذت دنيايى است از نظرش بيندازم، تا حدى كه آن را دشمن بدارد. و همانطور كه چوپان گله را از ورطه‏هاى هلاكت دور مى‏كند من او را از دنيا و آنچه در آنست دور مى‏كنم، آن وقت است كه از مردم مى‏گريزد، آنهم چه گريزى؟ و در آخر از دار فنا به دار بقاء، و از دار شيطان به دار رحمان منتقل ميشود.

اى احمد! من او را بزيور هيبت و عظمت مى‏آرايم، اين است آن عيش گوارا و آن حيات جاودان، و اين مقام خاص دارندگان رضا است، پس هر كس بر وفق رضاى من عمل كند، مداومت و ملازمت بر سه چيز را باو بدهم، اول آنكه با شكرى آشنايش مى‏كنم، كه ديگر (مانند شكر ديگران) آميخته با جهل نباشد، و قلبش را آن چنان از ياد خودم پر كنم، كه ديگر جايى براى نسيان در آن نباشد و آن چنان از محبت خودم پر كنم، كه ديگر جايى براى محبت مخلوقها در آن نماند.

آن وقت است كه وقتى به من محبت ميورزد، به او محبت ميورزم، و چشم دلش را بسوى جلالم باز مى‏كنم، و ديگر هيچ سرى از اسرار خلقم را از او مخفى نمى‏دارم و در تاريكيهاى شب و روشنايى روز با او راز ميگويم، آن چنان كه ديگر مجالى براى سخن گفتن با مخلوقين و نشست و برخاست با آنان برايش نماند، سخن خود و ملائكه‏ام را بگوشش مى‏شنوانم، و با آن اسرار كه از خلق خود پوشانده‏ام آشنايش سازم.

جامه حيا بر تنش بپوشانم، آن چنان كه تمامى خلايق از او شرم بدارند، و چون در زمين راه مى‏رود، آمرزيده برود، ظرفيت و بصيرت قلبش را بسيار كنم، و هيچ چيز از بهشت و آتش را از او مخفى ندارم، و او را با آن دلهره‏ها و شدائد كه مردم در قيامت گرفتارش آيند، و با آن حساب سختى كه از توانگران و فقراء و علماء و جهال مى‏كشم، آشنايش مى‏سازم، وقتى او را در قبر مى‏خوابانند، نكير و منكر را بر او نازل كنم، تا بازجوئيش كنند، در حالى كه هيچ اندوهى از مردن، و هيچ ظلمتى از قبر و لحد، و هيچ همى از هول مطلع نداشته باشد.