صفحه 530
ديگر كرد كه در آن خلقت انسان داراى شعور و اراده گشت، كارهايى مىكند كه كار جسم و ماده نيست، چون شعور و اراده و فكر و تصرف و تسخير موجودات و تدبير در امور عالم، به نقل دادن و دگرگون كردن و امثال آن از كارهايى كه از اجسام و جسمانيات سر نمىزد نيازمند است-، پس معلوم شد كه روح جسمانى نيست، بخاطر اينكه موضوع و مصدر افعالى است كه فعل جسم نيست.
پس نفس بالنسبه به جسمى كه در آغاز مبدأ وجود او بوده،- يعنى بدنى كه باعث و منشا پيدايش آن بوده- به منزله ميوه از درخت و بوجهى به منزله روشنايى از نفت است.
با اين بيان تا حدى كيفيت تعلق روح به بدن و پيدايش روح از بدن، روشن ميگردد، و آن گاه با فرا رسيدن مرگ اين تعلق و ارتباط قطع مىشود، ديگر روح با بدن كار نمىكند، پس روح در اول پيدايشش عين بدن بود و سپس با انشايى از خدا از بدن متمايز مىگردد و در آخر با مردن بدن، بكلى از بدن جدا و مستقل ميشود.
اين آن مقدار خصوصياتى است كه آيات شريفه با ظهور خود براى روح بيان ميكند و البته آيات ديگرى نيز هست كه با اشاره و تلويح اين معانى را مىرساند، و اهل بصيرت و تدبر مىتوانند به آن آيات برخورد نمايند، هر چند كه راهنما خداست.
(وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ، وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ)، بعد از آنكه در آيه قبل، مؤمنان را امر فرمود تا از صبر و نماز كمك بگيرند، و نيز نهى فرمود از اينكه كشتگان راه خدا را مرده بخوانند و آنان را زنده معرفى كرد، اينك در اين آيه علت آن امر و آن نهى را بيان ميكند و توضيح ميدهد كه چرا ايشان را به آن خطابها، مخاطب كرد.
و آن علت اين است كه بزودى ايشان را به بوته آزمايشى مىبرد كه رسيدنشان به معالى برايشان فراهم نمىشود و زندگى شرافتمندانهشان صافى نمىشود و به دين حنيف نمىرسند، مگر به آن آزمايش، و آن عبارت است از جنگ و قتل كه يگانه راه پيروزى در آن اين است كه خود را در اين دو قلعه محكم، يعنى صبر و نماز متحصن كنند و از اين دو نيرو مدد بگيرند، و علاوه بر آن دو نيرو، يك نيروى سوم هم داشته باشند و آن طرز فكر صحيح است كه هيچ قومى داراى اين فكر نشدند، مگر آنكه به هدفشان هر چه هم بلند بوده رسيدهاند و نهايت درجه كمال خود را يافتهاند، در جنگ، نيروى خارق العادهاى يافته و عرصه جنگ برايشان چون حجله عروس محبوب گشت و آن طرز فكر اين است: كه ايمان داشته باشند به اينكه كشتگان ايشان مرده و نابود شده نيستند و هر كوششى كه با جان و مال خود ميكنند، باطل و هدر نيست، اگر دشمن را بكشند، خود را به حياتى رساندهاند كه ديگر دشمن با ظلم و جور خود بر آنان حكومت نمىكند و اگر خود