صفحه 560
عبارت است از عدالت.
و عدالت آن است كه حق هر قوهاى را به او بدهى و هر قوهاى را در جاى خودش مصرف كنى كه دو طرف افراط و تفريط عدالت عبارت ميشود از ظلم و انظلام، از ستمگرى و ستمكشى.
اين بود اصول اخلاق فاضله يعنى عفت و شجاعت و حكمت و عدالت كه هر يك از آنها فروعى دارد كه از آن ناشى ميشود، و بعد از تحليل به آن سر در مىآورد و نسبتش به آن اصول نسبت نوع است به جنس، مانند جود، سخا، قناعت، شكر، صبر، شهامت، جرأت، حياء، غيرت، خيرخواهى، نصيحت، كرامت و تواضع و غيره كه همه فروع اخلاق فاضله است كه در كتب اخلاق ضبط شده (و شما ميتوانى شكل درختى بكشى كه داراى ريشههايى است كه شاخههايى بر روى آن روئيده است).
و علم اخلاق حد هر يك از آن فروع را برايت بيان مىكند و از دو طرف افراط و تفريط جدايش ميسازد و ميگويد: كدام يك خوب و جميل است و نيز راهنماييت مىكند كه چگونه ميتوانى از دو طريق علم و عمل آن خلق خوب و جميل را در نفس خود ملكه سازى؟ طريق علميش اين است كه به خوبىهاى آن اذعان و ايمان پيدا كنى، و طريق عمليش اين است كه آن قدر آن را تكرار كنى تا در نفس تو رسوخ يابد، و چون نقشى كه در سنگ مىكنند ثابت گردد.
مثلا يكى از رذائل اخلاقى كه گفتيم در مقابل فضيلتى قرار دارد، رذيله جبن و بزدلى است در مقابل فضيلت شجاعت، اگر بخواهى اين رذيله را از دل بيرون كنى، بايد بدانى كه اين صفت وقتى صفت ثابت در نفس ميشود كه جلو نفس را در ترسيدن آزاد بگذارى تا از هر چيزى بترسد و ترس همواره از چيزى به دل ميافتد كه هنوز واقع نشده، ولى هم ممكن است واقع شود و هم ممكن است واقع نشود، در اينجا بايد به خود بقبولانى: كه آدم عاقل هرگز بدون مرجح ميان دو احتمال مساوى ترجيح نميدهد.
مثلا احتمال ميدهى امشب دزد به خانهات بيايد و احتمال هم ميدهى كه نيايد، و اين دو احتمال از نظر قوت و ضعف مساوىاند و با اينكه مساوى هستند تو چرا جانب آمدنش را بدون جهت ترجيح ميدهى؟ و از ترجيح آن دچار ترس ميشوى؟ با اينكه اين ترجيح بدون مرجح است.
و چون اين طرز فكر را در خود تكرار كنى و نيز عمل بر طبق آن را هم تكرار كنى، و در هر كارى كه از آن ترس دارى اقدام بكنى، اين صفت زشت يعنى صفت ترس از دلت زائل ميشود، و همچنين هر صفت ديگرى كه بخواهى از خود دور كنى و يا در خود ايجاد كنى، راه اولش تلقين علمى و راه دومش تكرار عملى است.