صفحه 607
ميان تمامى اجزاء عالم (بطورى كه اگر قرآن كريم اين جريان را قبول نميداشت، نمىتوانست بر مدعاى خود اقامه دليل كند) و سپس استناد همه بخداى فاطر و صانع همه عالم است و اين معنا جاى هيچ شك و ترديدى نيست، پس اينكه آقايان گفتهاند: معتقدين به خدا بعضى از موجودات و حوادث را به خدا نسبت ميدهند و بعضى ديگر را به علل مادى آن، آن عللى كه برايشان شناخته شده صحيح نيست.
بله ممكن است اين آقايان (در اين اشتباهها خيلى تقصير نداشته باشند، چون مدارك صحيحى از معارف اسلامى در دسترسشان نبوده، تنها مدركى را كه ديدهاند) كتابهاى فلسفى عاميانهاى بوده كه (باصطلاح) علماى مسيحيت نوشته بودند، در آن متعرض اين مسئله و مسائلى نظير آن شده و كليساهاى قرون وسطى، آن كتابها را در اختيار مردم قرار ميداد.
و يا متكلمين بى مايه ساير اديان به آن نوشتهها اعتماد مىكردند، نوشتههايى كه مشتمل بر يك مشت مسائل تحريف شده و استدلالهايى واهى و بى سر و ته بود.
در نتيجه اين متكلمين وقتى خواستند دعواى خود را (با اين كه حق بود و عقولشان بطور اجمال حكم بدان مىنمود) بيان كرده و اجمال آن را بشكافند ناتوانيشان در فكر و تعقل، ايشان را وادار كرد تا از غير راهش وارد شوند و دعوى خود را عموميت دهند و دليل خود را وسيعتر از دعوى خود بگيرند.
نتيجه اين ناتوانىها اين شد كه بگويند هر معلول مجهول العله بدون واسطه مستند به خداست و در مقابل افعال اختيارى محتاج به علت نيست و يا خصوص انسان در صدور فعل اختيارى محتاج به خدا نيست، خودش در فعلش مستقل است، كه ما در ذيل جمله: (وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ) «1» بحثى پيرامون گفتار آنان گذرانديم، و در اينجا نيز پارهاى از اشكالات آن را ايراد مىكنيم.
و طائفهاى ديگر (يعنى بعضى محدثين و متكلمين از كسانى كه تنها بظاهر مطالب مىنگرند، و جمعى هم غير از ايشان) نتوانستند براى اسناد كارهاى اختيارى انسان به خداى سبحان معناى صحيحى پيدا و تعقل كنند، معنايى كه لايق ساحت و مقام ربوبى باشد، در نتيجه افعال اختيارى انسان را بخود انسان نسبت داده و استناد آن را به خدا منكر شدند.
مخصوصا آن مصنوعات آدمى را كه صرفا براى معصيت درست مىكند، چون شراب و آلات لهو و قمار و امثال آن را بكلى بى ارتباط با خدا دانستهاند و استدلال كردهاند به اينكه
1- سوره بقره- 26