ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 2 -صفحه : 687/ 400
نمايش فراداده

‌صفحه‌ى 400

پدرش باشد اگر پدرى در خانه بود، و يا همسرش اگر در خانه كسى به نام همسر باشد، و يا مردى ديگر غير آن دو، و سرپرست خانه هر كارى مى‏خواست با او مى‏كرد، و هر حكمى كه دلش مى‏خواست مى‏راند.

چه بسا مى‏شد كه او را مى‏فروخت، و يا به ديگران مى‏بخشيد، و يا براى كام‏گيرى به ديگران قرض مى‏داد، و چه بسا به جاى حقى كه بايد بپردازد (مثلا قرض يا ماليات) خواهر يا دخترش را در اختيار صاحب حق مى‏گذاشت، و چه بسا او را با كتك و حتى كشتن مجازات مى‏كرد، تدبير مال زنان نيز بدست مردان بود، هر چند كه آن مال مهريه‏اى باشد كه با ازدواج بدست آورده، و يا با اذن ولى خود كسب كرده باشد، ارث را كه گفتيم نداشت و از آن محروم بود، و اختيار ازدواج كردن دختر و زن به دست پدر و يا يكى از بزرگان قوم خود بود، طلاقش هم كه به دست شوهر بود و ... آرى اين بود وضع زن در روم.

و اما يونان، وضع زن در آنجا و اصولا وضع به وجود آمدن خانواده و ربوبيت و سر پرستى خانواده، نزديك همان وضع روم بود.

يعنى قوام و ركن اجتماع مدنى و همچنين اجتماع خانوادگى نزد آنان، مردان بودند، و زنان تابع و طفيلى مردان به حساب مى‏آمدند، و به همين جهت زن در اراده و در افعال خود استقلال نداشت، بلكه تحت ولايت و سرپرستى مرد بود. ليكن همه اين اقوام، در حقيقت قوانين خود را، خودشان نقض كردند، براى اينكه اگر براى زن استقلالى قائل نبودند، بايد همه جا قائل نباشند، يعنى همانطورى كه يك كودك نه در منافعش مستقل است و نه در جرائمش، بايد در مورد زنان نيز اينطور حكم مى‏كردند كه اگر در اراده و اعمالشان آنجا كه مثلا مى‏خواهند چيزى بخرند و يا بفروشند مستقل نيستند، در جرائمشان هم مستقل نباشند، يعنى اگر كار خلافى كردند، نبايد خودشان جريمه شوند، و يا شكنجه گردند، بلكه بايد ولى و سرپرستشان جريمه بپردازد.

ولى همانطور كه گفتيم، اين اقوام، طفيلى بودن زن را فقط در طرف منافعشان حكم مى‏كردند، اگر كار نيكى مى‏كردند پاداش آنها به كيسه سرپرست آنها مى‏رفت و اما اگر كار بدى مى‏كردند، خودشان شكنجه مى‏شدند.

و اين خود عينا يكى از شواهد و بلكه از دلايلى است كه دلالت مى‏كند بر اينكه در تمامى اين قوانين زن را به اين نظر كه موجودى است ضعيف و جزئى است از اجتماع، اما جزئى ناتوان و محتاج به قيم، مورد توجه قرار ندادند، بلكه به اين ديد به او نگاه كرده‏اند كه موجودى است مضر، و مانند ميكروبى است كه مزاج اجتماع را تباه مى‏كند، و صحت آن را