كه به زودى افراد بشر بسيار مىشوند و فهميده بود كه اين افراد بسيار به حسب طبع بشريشان جمعيتهاى مختلفى خواهند شد، گروهى متقى و جمعى ظالم و همه اينها با همه عالميان يك رب و مدبر دارند، يك خدا است كه مالك آنها و مدبر امر آنها است، و نيز فهميده بود كه تدبير وقتى متقن است كه مدبر عدل و احسان را دوست و ظلم و عدوان را دشمن بدارد و لازمه آن، وجوب تقواى مردم و ترس از خشم و دشمنى خدا است و اين تقوا و ترس همان چيزى است كه نامش را دين مىگذارند، پس بطور مسلم در آينده نزديكى دينى خواهد بود كه اطاعتها و قربها و معصيتها و ظلمها خواهد داشت، و نيز طاعتها و قربانىها وقتى مقبول درگاه خداى تعالى مىگردد كه ناشى از تقوا باشد و معاصى و مظالم، گناهانى است كه ظالم به دوش مىكشد و از لوازم اين حقائق اين است كه پس بايد عالمى و نشاهاى ديگر باشد كه در آن نشاه ستمكاران به سزاى ظلمهاى خود برسند، و نيكوكاران به پاداش نيكىهاى خود نائل گردند.
و اين حقائق بطورى كه ملاحظه مىكنيد همان اصول دين و ريشه معارف دينى و مجامع علوم مبدأ و معاد است كه اين بنده صالح خدا، با افاضه غيبى الهى همه را درك كرده و به برادر نادان خود كه حتى اينقدر شعور نداشته كه مىشود به وسيله دفن چيزى را از انظار پنهان ساخت تا آنكه يك كلاغ او را بدان امر متوجه كرده و به وى افاضه نموده، و تعليم داده و در هنگام تعليم نگفته:" اگر تو بخواهى مرا به قتل برسانى من خود را در اختيارت قرار مىدهم، و هيچ دفاعى از خود ننموده از كشته شدن هيچ پروايى نمىكنم، بلكه تنها اين را گفت كه من هرگز تو را نمىكشم.
و نيز نگفت كه من به هر تقدير مىخواهم به دست تو كشته شوم تا تو ظالم شوى و از دوزخيان گردى چون اگر چنين مىگفت باعث ضلالت و بدبختى يك فرد در زندگيش مىشد، و اين خود ظلمى و ضلالتى است كه شريعت فطرت آن را تجويز نمىكند و حكم شريعت فطرت در شريعتهاى دينى تفاوت ندارد، چيزى است كه همه شرايع آن را قبول دارند، بلكه به برادرش چنين گفت:" كه اگر به فرض تو براى قتل من دست به سويم بگشايى، در چنين صورت و فرضى من كشته شدن را بر كشتن تو ترجيح داده و آن را انتخاب مىكنم.
و از اينجا روشن مىشود كه اشكالى كه بعضىها بر اين داستان كردهاند وارد نيست، و آن اشكال اين است كه: اين دو برادر هر دو مقصر و گناهكارند، زيرا يكى از آن دو به ظلم و تعدى راه افراط را رفته، و مرتكب قتل شده و ديگرى با قبول ظلم راه تفريط را طى كرده و خود را بكشتن داده، نه اعتراضى كرده و نه به دفاع از خود برخاسته، بلكه خود را تسليم او كرده و در