مقلدش عينا مثل كورى است كه دست بدست بيناى جاهلى داده كه آن جاهل با راهنمايى عالمى خبير و راهدانى بصير راه مىپيمايد.
از اين جا روشن مىشود كه جمله" أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً" به تنهايى در تماميت دليل كافى نيست، و دليل وقتى تمام است كه جمله" و لا يهتدون" هم در كلام ذكر شود، زيرا ممكن است كسى بگويد درست است كه تقليد جاهل از جاهل غلط است، و ليكن ما از پدران جاهلى تقليد مىكنيم كه آنها راهنمايان عالم و خبيرى داشتهاند، و تقليد جاهل از چنين جاهلى غلط نيست، چون جاى چنين اعتراض و پاسخى بود لذا براى تتميم حجت فرمود:" لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ" نه تنها پدران شما جاهلند، بلكه در زندگى راهنمايى هم نشدهاند، و چنين كسانى را به هيچ وجه نمىتوان تقليد كرد.
وقتى از آيه اولى يعنى:" ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ ..." بدست آمد كه دارندگان اين عقايد خرافى مركب بودهاند از اكثريتى جاهل، و اقليتى معاند و مستكبر، معلوم مىشود كه آنان مردمى بودهاند كه اهليت و قابليت اين را كه خداى تعالى روى سخن را به آنان نموده و مخاطبشان قرار دهد نداشتهاند و لذا در آيه دومى دليل را بنحو تخاطب به آنان القا نفرمود، بلكه اينطور وانمود كرد كه روى سخن با ديگران است و فرمود:" أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ" آيا پيروى مىكنند از پدران خود هر چند پدرانشان جاهل و گمراه باشند؟! اين بود مختصر اشارهاى در باره تقليد و قبلا بحثى علمى و اخلاقى در باره معناى تقليد گذشت، ممكن است خواننده محترم براى مزيد اطلاع به آنجا مراجعه نمايد.
از آيه شريفه اين نكته هم استفاده مىشود كه رجوع به كتاب خدا و به سنت يعنى به فرمايشات رسول اللَّه (ص) را نبايد تقليد كوركورانه و مذموم نام نهاد.
در تفسير برهان است كه صدوق به سندى كه به محمد بن مسلم دارد از او از امام صادق (ع) نقل مىكند كه در تفسير:" ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِيلَةٍ وَ لا حامٍ" فرمود: در ميان اهل جاهليت رسم چنين بود كه وقتى ماده شترى در يك شكم دو بچه مىزاييد مىگفتند وصل كرد، و كشتن و خوردن چنين شترى را جائز نمىدانستند، و وقتى ده شكم مىزاييد آن را سائبه مىكردند، يعنى سوار شدن بر پشت و خوردن گوشتش را بر خود حرام مىكردند، و اما" حام" آن هم شتر نرى بوده كه آن را بر ناقهها مىجهانيدند.