ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 6 -صفحه : 539/ 233
نمايش فراداده

مقلدش عينا مثل كورى است كه دست بدست بيناى جاهلى داده كه آن جاهل با راهنمايى عالمى خبير و راه‏دانى بصير راه مى‏پيمايد.

از اين جا روشن مى‏شود كه جمله" أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً" به تنهايى در تماميت دليل كافى نيست، و دليل وقتى تمام است كه جمله" و لا يهتدون" هم در كلام ذكر شود، زيرا ممكن است كسى بگويد درست است كه تقليد جاهل از جاهل غلط است، و ليكن ما از پدران جاهلى تقليد مى‏كنيم كه آنها راهنمايان عالم و خبيرى داشته‏اند، و تقليد جاهل از چنين جاهلى غلط نيست، چون جاى چنين اعتراض و پاسخى بود لذا براى تتميم حجت فرمود:" لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ" نه تنها پدران شما جاهلند، بلكه در زندگى راهنمايى هم نشده‏اند، و چنين كسانى را به هيچ وجه نمى‏توان تقليد كرد.

وقتى از آيه اولى يعنى:" ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ ..." بدست آمد كه دارندگان اين عقايد خرافى مركب بوده‏اند از اكثريتى جاهل، و اقليتى معاند و مستكبر، معلوم مى‏شود كه آنان مردمى بوده‏اند كه اهليت و قابليت اين را كه خداى تعالى روى سخن را به آنان نموده و مخاطبشان قرار دهد نداشته‏اند و لذا در آيه دومى دليل را بنحو تخاطب به آنان القا نفرمود، بلكه اينطور وانمود كرد كه روى سخن با ديگران است و فرمود:" أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ" آيا پيروى مى‏كنند از پدران خود هر چند پدرانشان جاهل و گمراه باشند؟! اين بود مختصر اشاره‏اى در باره تقليد و قبلا بحثى علمى و اخلاقى در باره معناى تقليد گذشت، ممكن است خواننده محترم براى مزيد اطلاع به آنجا مراجعه نمايد.

از آيه شريفه اين نكته هم استفاده مى‏شود كه رجوع به كتاب خدا و به سنت يعنى به فرمايشات رسول اللَّه (ص) را نبايد تقليد كوركورانه و مذموم نام نهاد.

بحث روايتى :(رواياتى در باره چهار صنف حيواناتى كه در جاهليت احكام خاصى داشتند و اينكه واضع آن احكام كيست؟)

در تفسير برهان است كه صدوق به سندى كه به محمد بن مسلم دارد از او از امام صادق (ع) نقل مى‏كند كه در تفسير:" ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِيلَةٍ وَ لا حامٍ" فرمود: در ميان اهل جاهليت رسم چنين بود كه وقتى ماده شترى در يك شكم دو بچه مى‏زاييد مى‏گفتند وصل كرد، و كشتن و خوردن چنين شترى را جائز نمى‏دانستند، و وقتى ده شكم مى‏زاييد آن را سائبه مى‏كردند، يعنى سوار شدن بر پشت و خوردن گوشتش را بر خود حرام مى‏كردند، و اما" حام" آن هم شتر نرى بوده كه آن را بر ناقه‏ها مى‏جهانيدند.