ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 6 -صفحه : 539/ 256
نمايش فراداده

حقيقت به همه چيز جاهل است «1».

چند روايت در مورد راه صحيح كسب معرفت حقيقى به خداى تعالى (معرفت خدا به خدا)

و در تحف العقول از امام صادق (ع) در ضمن حديثى روايت شده است كه فرمود: هر كس خيال كند خداى را مى‏شناسد و خداشناسيش از راه توهمات قلبى باشد چنين كسى نه تنها خداى را نشناخته بلكه شرك به خدا هم ورزيده، زيرا صورتى را پرستيده كه خود در ذهن ايجادش كرده، و هر كه خيال كند خداى را شناخته ولى خداشناسيش از راه اسماء بدون معنا باشد چنين كسى در حقيقت اقرار كرده كه به خدا طعن زده و نسبت نقص و حدوث به خدا داده، زيرا اسماء حادثند و حاجت به محدث دارند، و كسى كه خيال كند خدا را شناخته و خداشناسيش از راه اسم و معنا هر دو باشد و هر دو را بپرستد چنين كسى با خدا ديگرى را شريك كرده، و كسى كه خيال كند خدا را شناخته ليكن خداشناسيش از راه توصيفات غائبانه باشد نه از راه ادراك، در حقيقت، خدايى غايب را اثبات كرده، و پرستيده، و كسى كه خيال كند خداى را شناخته به اين نحو كه موصوف را به صفت نسبت داده چنين كسى بزرگ را كوچك شمرده، آرى" وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ" نمى‏توانند به چند و چون خدا پى برده و او را به سنجش در آورند.

وقتى كلام آن جناب به اينجا رسيد شخصى عرض كرد: بنا بر اين بيان، پس چگونه مى‏توان به توحيد خداوند راه يافت؟ حضرت فرمود: راه بحث فراخ و راه فرار از اين اشكالات باز است، انسان نسبت به هر چيزى كه حاضر است اول به عين آن معرفت يافته و آن را متمايز از هر چيز ديگرى مى‏شناسد سپس به اوصاف آن پى مى‏برد، بخلاف غايب كه به هر چه از اوصاف آن آشنا شود آن اوصاف به كليت خود باقى است وقتى متشخص مى‏شود كه عين آن را درك كند. گفته شد چطور حاضر عينش قبل از صفاتش شناخته مى‏شود؟ فرمود: تو نخست حاضر (خدا) را مى‏شناسى سپس به علم او پى مى‏برى يا علم مربوط به آن را بدست مى‏آورى يا پس از آشنايى به او علم به او پيدا مى‏كنى و از راه علم به او خودت را هم كه معلول او هستى مى‏شناسى؟ آرى تو خودت را از ناحيه خودت نمى‏توانى بشناسى، و نيز مى‏دانى و باور خواهى كرد كه آنچه در نفس تو است آن نيز ملك خدا و قائم به اوست، يا بعبارت ديگر مقام ثبوت ذات تو و آنچه در آنست و مقام اثباتش همه از ناحيه خداست و اين معنا نظير معرفتى است كه برادران يوسف نسبت به آن جناب تحصيل كردند، چون آنها به او گفتند: تو تحقيقا همان" يوسفى"، گفت: آرى من يوسفم و اينك اين (بن يامين) برادر ابوينى منست، چه اگر

(1) غرر الحكم خوانسارى ج 6 ص 304.