خصوص اعتراف بظلم هست و سابقا هم به آن اشاره شد كه مراد از ظلم، ظلم به نفس باشد، چنان كه آدم و حوا (ع) گفتند:" رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ" «1».
و اينكه گفتيم اين كلمات فلان محمل را دارد، نخواستيم اعتراف كنيم به اينكه اين محملها خلاف ظاهر آيات و يك نوع معانى است كه ما خود تراشيده و به منظور حفظ آراء و عقايد مذهبى خود و اعمال تعصب، آيات را بر آن حمل كردهايم. نه ما در اين معنايى كه كرديم نخواستيم تعصب به خرج دهيم، به شهادت اينكه بحثى كه در جلد دوم اين كتاب (جلد 2 فارسى) در باره عصمت انبياء كرده آن را اثبات نموديم بحثى بود قرآنى و خالى از هر گونه تعصب و متكى بر دقت در آيات قرآنى بى اينكه مطلبى غير از قرآن را در آن دخالت داده باشيم.
چيزى كه هست همانطورى كه در آن بحث و در مواردى ديگر مكررا گفتهايم نبايد در تشخيص ظهور اينگونه آيات به فهم عاميانه اكتفاء نمود، براى اينكه قرائن مقامى و همچنين قرائن لفظى چه آنهايى كه در خود كلام هست و چه آنهايى كه جداى از كلام يافت مىشود تاثير قاطعى در تشخيص ظهور دارند، مخصوصا قرآن كريم كه در تشخيص ظهور و معنى هر آيه از آن بيشتر از هر كلام ديگرى بايد رعايت اين جهت را نمود، زيرا كلام الهى هر آيهاش شاهد و مصدق و زبان آيات ديگر است.
غفلت از همين نكته بوده است كه مساله تاويل را در بين عدهاى از مفسرين و علماى كلام رواج داده، اين عده از آنجايى كه ارتباطى بين آيات قرآنى نمىديدند و خيال مىكردند كه اين آيات جملاتى است بريده و اجنبى از هم و هر كدام مستقل در معنا، لذا بدون اينكه در تشخيص معنى هر كدام از ساير آيات استمداد كنند آن را بر معنايى عاميانه حمل كردند، همانطورى كه مردم بازار كلمات يكديگر را بر معنى ظاهرش حمل مىكنند و لذا وقتى مىشنوند كه قرآن كريم مىفرمايد:" فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ" مىگويند: ذو النون خيال كرد- بلكه يقين كرد و حاشا بر او كه چنين خيالى كند- كه خداى سبحان قدرت بر وى ندارد. آيه بعديش را ملاحظه نكردند كه ذو النون را از مؤمنين دانسته، مىفرمايد:" وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ" «2» آرى اگر اين دو آيه را با هم ملاحظه مىكردند قطعا به چنين اشتباهى دچار
(1) پروردگارا ما به خود ظلم كرديم و اگر تو ما را نيامرزى و بما رحم نكنى قطعا از زيانكاران خواهيم بود. سوره اعراف آيه 22. (2) سوره انبياء آيه 88