ترجمه تفسیر المیزان جلد 6
لطفا منتظر باشید ...
نمىشدند، و مىفهميدند كه معنى آيه، آن معناى عاميانه و غلط نيست، زيرا مؤمن در قدرت خداى سبحان شك نمىكند تا چه رسد به اينكه عجز خداى را ترجيح داده و يا يقين به آن كند.و نيز وقتى مىشنوند كه قرآن مىفرمايد:" لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ" چنين خيال مىكنند كه لا بد رسول خدا (ص) نيز مانند ساير مردم گناه و مخالفت امرى از اوامر و يا نهيى از نواهى مربوط به احكام دين را كرده كه خدايش آمرزيده. فكرشان آن قدر رسا نبوده كه بفهمند اين آيه مربوط است به آيه قبليش كه ميفرمايد:" إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً" و اگر اين گناه و آن آمرزش از سنخ گناهان مردم عادى و آمرزش آن بود هيچ ربطى بين آمرزش آن و داستان فتح مكه نبود و حال آنكه در اين آيات گناه به معنايى گرفته شده كه آمرزش آن نتيجه فتح مكه است، علاوه بر اين، اگر مراد از گناه، همان معناى متعارف بود مغفرت آن با مطالب بعد هم كه مىفرمايد:" وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً" «1» متناسب نبود، زيرا در اينصورت معناى اين جملات عطف بر آن آمرزش مىشوند.و نيز وقتى به ساير آياتى كه به خيال خودشان متعرض لغزشهاى انبيايى چون آدم، ابراهيم، لوط، يعقوب، يوسف، داود، سليمان، ايوب و محمد (ص) مىرسند بدون تامل و با كمال بى شرمى به ساحت مقدس آنان جسارت نموده و طعنهها و نسبتهاى ناروايى كه لايق خود آنان است به انبياء (ع) مىدهند. راستى كه هيچ عيب و ننگى بالاتر و بدتر از بى ادبى نيست.خلاصه اينكه، علمى كه بايد آدمى را به ادب و خضوع در برابر پروردگار و برگزيدگان او وادار سازد در اين كوتهنظران مايه گمراهى شده و آنان را به جايى كشانيده كه خدايى را كه قرآن مجيد" رب العالمين" معرفىاش نموده با خداى تورات و انجيل دست خورده و تحريف شده عوض كنند و خدا را قوهاى بدانند غيبى و داراى بدن كه مانند پادشاهان كه هر روز به سركشى بخشى از كشور خود مىروند در اطراف عالم هستى قدم زده و هيچ همى جز اشباع شهوت و غضب سركش خود ندارد. و در نتيجه نه تنها نسبت به مقام پروردگار خود جاهل ماندند بلكه از مقام نبوت و مدارج عالى و شريف روحى انبياء (ع) و مقامات رفيع آنان نيز