جوابهايى كه در مورد ابهام و اشكال در آيه:" لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ ..." داده شده است
از جوابهاى عجيبى كه به اين اشكال داده شده يكى اين است كه آيه شريفه نمىخواهد بگويد از سؤالاتى كه مىدانيد و يقين داريد جوابش شما را نگران مىكند بپرهيزيد تا اشكال شود به اينكه اين معنا چيزى نيست كه محتاج به سفارش و نهى باشد، بلكه مىخواهد بگويد از سؤالاتى كه احتمال چنين محذورى را در آن مىدهيد بپرهيزيد، براى اينكه لفظ:" أن" در ادبيات عربى كلمهايست كه قطع به وقوع را نمىرساند، و چون جزا هم در قاطعيت و احتمالى بودنش تابع شرط است، بنا بر اين جزا مترتب است بر احتمال شرط، نه يقين به شرط، پس معناى آيه اين است كه: احتمال اينكه جواب مايه نگرانى باشد كافى است براى اينكه مردم از اينگونه سؤالات خوددارى كنند. اين بود ما حصل آن جواب عجيب.و چه اشتباه بزرگى است كه گوينده آن كرده، خوب بود مىفهميديم كدام قانون از قوانين عربيت مقرر كرده است كه شرط مقطوع الوقوع نباشد؟! و چون جزا هم تابع آنست پس افاده قطع نمىكند و آيا گفتن اينكه: اگر به منزلم آيى من احترامت مىكنم، افاده قطع به اكرام من را در زمينه آمدن شما نمىكند؟! و آيا من كه اين وعده را مىدهم در اين وعده شوخى مىكنم؟! علاوه اين جواب وقتى صحيح است كه آيه بخواهد نهى از سؤالى بكند كه احتمال مزبور در آن برود، و حال آنكه آيه صورت قطع به آن را مىفرمايد. پس اشكال به حال خود باقى و اين جواب صحيح نيست.نظير اين جواب در بطلان جواب ديگرى است كه از اين اشكال داده شده، و بيانش بنا بر بعضى از نقلها اين است كه مراد از اينكه فرمود: اشيايى كه اگر برايتان كشف شود نگران مىشويد، مغيباتى است از قبيل تعيين روز مرگ و عواقب امور، و جريان خير و شر و امثال آن، كه چه بسا مردم هوسران به هواى اطلاع از آن مىافتند، و حال آنكه اطلاع از آن عادتا خالى از نگرانى و تشويش براى انسان نيست و معلوم است كه جواب صحيح از پرسش از اينكه، چند سال ديگر مثلا از عمر من مانده؟ و يا سبب مرگ من چيست؟ عاقبتم خير است يا