علم حاصل از سير نفسى، علم حضورى است و علم حاصل از سير آفاقى، علم حصولى است و علم حضورى سودمندتر مى‏باشد - ترجمه تفسیر المیزان جلد 6

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 6

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رفت و كمترين غفلتى رخ داد، كوچكترين شبهه‏اى تار و پود آن معرفت را متلاشى مى‏سازد.

ولى معرفت و علم حضورى چنين نيست چون مراد از آن علم عارف شدن است به نفس خود و يا به قوا و اطوار وجوديش، و اين علم از قبيل مشاهده و عيان است، و حاجت به ترتيب دادن مقدمات ندارد.

علم حاصل از سير نفسى، علم حضورى است و علم حاصل از سير آفاقى، علم حصولى است و علم حضورى سودمندتر مى‏باشد

وقتى انسان مشغول مطالعه و سير در آيات نفس خود شود و ببيند چگونه به پروردگار خويش احتياج دارد و چطور در تمامى اطوار و همه شؤون زندگيش نيازمنديهايى دارد، آن گاه به حقيقت عجيبى بر مى‏خورد، چون مى‏بيند نفسش وابسته و مربوط به عظمت و كبريا و خلاصه وجود و حيات و علم و قدرت و شنوايى و بينايى و اراده و محبت ديگرى است، و جميع صفات و افعال نفسش قطره‏ايست از دريايى بيكران و خوشه‏ايست از خرمنى بى پايان، مخزنى كه در بها و روشنى و جمال و جلال و كمال وجود و حيات و قدرت و ساير كمالات غير متناهى است.

شاهد اينكه گفتيم علم حضورى نافع‏تر از حصولى است اين است كه نفس انسانى كارهايش جز در خودش انجام نمى‏شود، و چيزى نيست كه او را از خودش بيرون و جدا سازد، و او جز سير قهرى و اضطرارى، و بعبارت ديگر فطرى در باره مسير خود كارى ندارد، او از هر چيزى كه بر حسب ظاهر با آن اختلاط و اجتماع دارد جدا و بيگانه است، مگر از پروردگار خود، چون او محيط است به باطن و ظاهر نفس و به هر چيزى كه با نفس است، روى اين حساب انسان مشاهده مى‏كند و در مى‏يابد كه نفسش اگر چه در ظاهر با مردم است ليكن در واقع دائما با پروردگار خود در خلوت است، اينجاست كه از هر چيزى منصرف و منقطع شده و بسوى خداى خود متوجه مى‏شود، و هر چيزى را از ياد مى‏برد و تنها به ياد خدايش ذاكر است.

در اين حال ديگر چيزى بين او و خدايش حجاب و مانع نمى‏شود، اين است همان حق معرفتى كه براى آدميان ميسور و ممكن دانسته شده است، و سزاوار است نام آن را" خدا را به خدا شناختن" نهاد.

و اما معرفت فكرى كه از آثار سير آفاقى است و از ترتيب دادن قياس و يا حدسيات و يا مقدمات ديگرى بدست مى‏آيد در حقيقت معرفت بصورت‏هايى است كه در ذهن نقش بسته است، از صورتهاى ديگر ذهنى و خداى معبود بزرگتر از آن است كه در ذهن بگنجد، و ذهن بر وى احاطه يابد و يا ذات مقدسش برابر و مساوى با صورتى شود كه مخلوقى از مخلوقاتش آن را در نفس خود آفريده و منقش ساخته است،" وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً".

در روايتى هم كه مرحوم مجلسى در بحار از ارشاد و احتجاج از شعبى از امام‏

/ 539