ادب الهى انبياء (ع) هم شامل ادب نسبت به خداوند مىشود و هم شامل ادب نسبت به مردم (ادب فردى و ادب اجتماعى)
يكى از شواهدى كه دلالت دارد بر اينكه مراد از ادب اعم است از ادب نسبت به خدا و ادب نسبت به مردم جمله" فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ" است، زيرا تضييع نمازى كه همان توجه به خداست، معرف حال خلف آنان است با پروردگارشان و پيروى شهوات معرف حالشان است با مردم، و چون در اين آيات، انبياء در مقابل اين خلف ناصالح قرار گرفتهاند مىفهميم كه بر خلاف اينان، انبيا، هم در مراجعه به پروردگارشان، و هم در برخورد با مردم جنبه عبوديت و ادب را از دست نمىدادند و مىفهماندند كه پايه و اساس زندگىشان بر اين است كه براى آنان پروردگاريست كه مالك و مدبر امورشان مىباشد، ابتداىشان از او و بازگشتشان به سوى اوست، اصل اساسى در جميع احوال و اعمالشان همين است و بس. و اينكه تائبين را استثنا كرده، خود ادب الهى ديگرى را مىرساند، و نخستين كسى كه اين ادب را از خود نشان داد آدم (ع) بود و قرآن در بارهاش فرموده:" وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى. ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى" «1».و اما اينكه چطور آدم عصيان ورزيد، بزودى بعضى از مطالب در باره آن خواهد آمد (ان شاء اللَّه) و در باره ادب جامع ديگرى كه خداى متعال انبياى خود را به آن مؤدب نموده، فرموده است:(1) آدم پروردگار خود راى نافرمانى كرد و در نتيجه از بهشت محروم شد، پس پروردگارش او راى براى رسالت در انباء خود برگزيد و از نافرمانيش در گذشت و هدايتش نمود. سوره طه آيه 122.