استدلال بر وجوب عبادت خداى سبحان و عبادت نكردن هر چه جز او
" قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ" بطورى كه تاريخ نشان مىدهد مساله خضوع در برابر كسى بعنوان ربوبيت مسالهايست كه همگام با تاريخ بشريت در بين بشر معمول و منتشر بوده، و غالبا به طمع اينكه خدا شرور را از آنان دور و نفع را بر ايشان جلب كند او را مىپرستيدند، و اما پرستش خداى عز و جل براى اينكه خدا است و سزاوار پرستش است، نه براى جلب و نفع، و دفع ضرر، از خواص يعنى انبيا و ربانيين تجاوز نمىكرده است، چون چنين بوده يعنى احتياج به عبادت در ارتكاز مردم از احتياج به جلب نفع و دفع ضرر منشا مىگرفته، از اين رو خداى تعالى در آيه مورد بحث رسول خود را دستور مىدهد كه در تعليم معارف حقه به اهل كتاب، آنان را به اين نظر كه مردمى ساده و عوامند نگريسته و مورد خطابشان قرار دهد، و با زبان ساده و عوامانه خودشان با آنها سخن بگويد و پا از مسير فطرت سادهاى كه در عبادت خدا دارند فراتر نگذارد، همان طورى كه در خطاب بتپرستان نيز همين نحو خطاب را بكار برد، و يادآوريشان كرد كه حس احتياج و اضطرارشان به عبادت خدا از اين جا پيدا شده كه فهميدهاند زمام هر خير و شر و نفع و ضررى بدست خداست، و اوست مالك خير و شر، از اين رو به طمع اينكه خداوند از آنان دفع ضرر نموده و خير را به آنان برساند او را عبادت مىكنند، و چون غير از خدا هيچ چيزى مالك ضرر و نفع نيست،- زيرا هر چيزى را كه فرض كنيد مملوك خداست، و كسى در آن چيز با خدا شركت ندارد- از اين رو هيچ چيز را به جز خداى تعالى نمىتوان پرستش كرد، و آن چيز را با خدايى كه مالك آن و غير آنست شركت داد.بنا بر اين واجب است تنها خداى تعالى را عبادت نمود و از ساحت ربوبيش پا بجاى ديگر فرا نگذاشت، چه تنها خداست كه عبادت و دعا را مىشنود، و جواب مىگويد، تنها اوست كه دعاى مضطرين را در وقتى كه بخوانندش اجابت مىكند. اوست كه حاجتهاى بندگان را مىداند و از احتياجاتشان غافل نمىشود، و در علم به حوايج بندگان اشتباه نكرده و