نيز مىفرمايد:" وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا" «1» و نيز از قول آدم و همسرش (ع) حكايت كرده كه عرض كردند:" وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا" «2» و از نوح (ع) حكايت مىكند كه گفت:" وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي" «3».
پس از اين بيان چنين به دست آمد كه گناه داراى مراتب مختلفى است كه يكى پس از ديگرى و در طول هم قرار دارند، چنان كه مغفرت نيز داراى مراتبى است كه هر مرتبه از آن متعلق به گناه آن مرتبه مىشود، و چنين نيست كه گناه در همه جا عبارت باشد از نافرمانى اوامر و نواهى مولوى كه معناى متعارفى آن است، و نيز چنين نيست كه هر مغفرتى متعلق به چنين گناهى باشد، بلكه غير از اين معنايى كه عرف از گناه و مغفرت مىفهمد گناهان و مغفرتهاى ديگرى هم هست كه اگر بخواهيم آن را از بحث سابق خود گرفته و بشماريم بالغ بر چهار مرتبه مىشود:
اول: گناه معمولى و عرفى كه اگر بخواهيم عمومى تعريفش كنيم عبارت مىشود از مخالفت پارهاى از مواد قوانين عملى چه دينى و چه غير دينى، و مغفرت متعلق به اين مرتبه از گناه هم اولين مرتبه مغفرت است.
دوم: عبارتست از گناه متعلق به احكام عقلى و فطرى و مغفرت متعلق به آن هم دومين مرتبه مغفرت است.
سوم: گناه متعلق به احكام ادبى است نسبت به كسانى كه افق زندگيشان ظرف آداب است، و اين مرتبه هم براى خود مغفرتى دارد، و اين دو قسم از گناه و مغفرت را فهم عرف گناه و مغفرت نمىشمارد، و شايد اگر در جايى هم چنين اطلاقى ببينند حمل بر معناى مجازى مىكنند. و ليكن بنظر دقيق و علمى مجاز نيست. براى اينكه همه آثار گناه و مغفرت را دارد.
چهارم: گناهى است كه تنها ذوق عشق، آن را و مغفرت مربوط به آن را درك مىكند، البته در طرف بغض و نفرت نيز گناه و مغفرتى مشابه آن تصور مىشود. و اين نوع از گناه و مغفرت را فهم عرفى حتى به معنى مجازى هم گناه نمىشمارد و اين اشتباهى است از عرف، و البته تقصير هم ندارد، زيرا فهم عرفى از درك اين حقايق قاصر است، و چه بسا كسانى از همين اهل عرف بگويند اين حرفها از خرافات و موهومات عشاق و مبتلايان بمرض" برسام" «4» و
(1) سوره بقره آيه 286 (2) سوره اعراف آيه 23 (3) سوره هود آيه 47 (4) التهابى است كه در پرده قلب پديد مىآيد.