ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 7 -صفحه : 546/ 294
نمايش فراداده

كه شما به نظرتان رسيده، مگر نشنيده‏ايد كه" عبد صالح" ظلم را عبارت از شرك دانسته و گفته است:" إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ". «1»

مؤلف: مراد از" عبد صالح" در اينجا لقمان است كه قرآن كريم در سوره لقمان اين قول را از آن جناب حكايت كرده، از اينجا معلوم مى‏شود كه سوره لقمان قبل از سوره انعام نازل شده. و اينكه رسول خدا (ص) ظلم را به معناى شرك گرفته- همانطورى كه قبلا هم اشاره كرديم- از باب تطبيق بر مورد است، و گر نه ظلم، همه گناهان را شامل مى‏شود.

چيزى كه هست ساير گناهان قابل آمرزش هست و شرك به هيچ وجه آمرزيده نمى‏شود و دليل اين مطلب هم رواياتى است كه ذكر مى‏گردد.

رواياتى در ذيل جمله:" وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ"

و نيز در الدر المنثور است كه احمد، طبرانى، ابو الشيخ، ابن مردويه و بيهقى در كتاب شعب الايمان از جرير بن عبد اللَّه نقل كرده‏اند كه گفت: در خدمت رسول خدا (ص) از مدينه بيرون آمديم وقتى به بيرون شهر رسيديم سواره‏اى را از دور ديديم كه به طرف ما مى‏آيد، چيزى نگذشت كه به ما رسيد و سلام كرد، حضرت فرمود: از كجا مى‏آيى؟ عرض كرد از قبيله خود و از نزد اهل و عيالم بيرون آمده‏ام و مى‏خواهم خدمت رسول خدا (ص) برسم. حضرت فرمود: رسيدى. عرض كرد به من بياموز كه ايمان چيست؟ فرمود: ايمان اين است كه شهادت دهى بر اينكه معبودى جز پروردگار متعال نيست و محمد (ص) فرستاده او است، و پس از اقرار به اين دو، نماز خوانده و زكات داده و ماه رمضان را روزه گرفته و خانه كعبه را زيارت كنى، عرض كرد به همه آنچه فرمودى اقرار دارم. در اين بين دست شترش به سوراخ موشها فرو رفت و در نتيجه مرد با سر به زمين خورد و در جا از دنيا رفت، حضرت فرمود: اين مرد از كسانى است كه با عمل كم، اجر و مزد زياد نصيبش مى‏شود، و اين از آن كسانى است كه خداوند در باره‏شان فرموده:" الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ" و من خود ديدم كه حور العين از ميوه‏هاى بهشت در دهانش گذاشتند و از اينجا به دست آوردم كه اين بنده خدا گرسنه از دنيا رفت. «2»

مؤلف: اين روايت را سيوطى «3» از حكيم ترمذى و ابن ابى حاتم از ابن عباس نيز نقل كرده، عياشى «4» هم نظير آن را در تفسير خود از جابر جعفى از شخص ديگرى كه اسم برده نشده‏

(1) الدر المنثور ج 3 ص 26- 27

(2 و 3) الدر المنثور ج 3 ص 27

(4) تفسير عياشى ج 1 ص 366 ح 45