ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 7 -صفحه : 546/ 63
نمايش فراداده

نداشته باشد قدر متيقن از افراد امتند.

پس نبايد گفت: توسل به اين بزرگواران و آنان را در درگاه خدا شفيع قرار دادن شرك است. و ما در جلد اول اين كتاب بحث مفصلى در اطراف شفاعت گذرانديم. (بدانجا مراجعه شود).

معناى" فلاح"

" إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ"" فلاح"،" فوز"،" نجاح"،" ظفر" و" سعادت" همه الفاظى هستند كه معانيشان نزديك به هم هستند، و لذا راغب" فلاح" را به رسيدن به آرزو كه همان معناى سعادت است تفسير نموده، و در مفردات خود گفته:" الفلح" به معناى شكافتن است، و در مثل گفته شده است" الحديد بالحديد يفلح- يعنى آهن با آهن شكافته مى‏شود"، و اگر برزگران را هم" فلاح" مى‏گويند به همين عنايت است كه آنان زمين را مى‏شكافند.

و" فلاح" به معناى ظفر يافتن به مقصود است، و آن دو قسم است: يكى دنيوى و ديگرى اخروى. فلاح و رستگارى دنيوى عبارتست از ظفر يافتن به سعادتهايى كه با دستيابى به آنها زندگى دنيايى آدمى خوش و خرم مى‏شود، مانند بقاء و توانگرى و عزت، شاعر هم كه مى‏گويد:


  • افلح بما شئت فقد يدرك بالضعف و قد يخدع الأريب

  • بالضعف و قد يخدع الأريب بالضعف و قد يخدع الأريب

«1»

همين معنى را اراده كرده است. و فلاح اخروى به داشتن چهار چيز است:

1- بقاء بدون فنا

2- غناى بدون فقر

3- عزتى كه آميخته و دستخوش ذلت نگردد

4- علمى كه جهل در آن راه نيابد «2».

و بنا بر اين ممكن است گفته شود كه فلاح همان سعادت است، و براى خاطر عنايتى از سعادت به فلاح تعبير مى‏كنند، و آن عنايت اين است كه لازمه سعادت ظفر يافتن و رسيدن به آرزوها با شكافتن و دريدن حجابهايى است كه حايل بين آدمى و بين آن است، و اين عنايت در همه موارد استعمال اين كلمه از قبيل:" قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ" «3» و" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها" «4» و

(1) زندگى را به هر طورى كه مايلى به سر ببر كه گاه مى‏شود با ضعف عقل و بصيرت دنيا به كام آدمى است، و گاه با وفور عقل و كمال مهارت، ناكامى بهره اوست، و او خود نمى‏فهمد اين ناكامى از كجا است.

(2) مفردات راغب ص 385

(3) سوره مؤمنون آيه 1

(4) سوره الشمس آيه 9