كنند؟ و يا ممكن است برگرديم و اعمالى غير آنچه مىكرديم بكنيم؟ به خويشتن ضرر زدند و از آن خدايان دروغين كه مىخواندند خبرى و اثرى نديدند (53).
آيه اولى تفريع و استخراج از آخرين خطاب عام" يا بَنِي آدَمَ" است، نظير تفريعاتى كه پس از هر كدام از خطابهاى عام قبلى ذكر شد. و آيات بعدى همه راجع به پيامدهاى دروغ بستن به خدا و عواقب وخيم تكذيب آيات او و همچنين بيان آثارى است كه بر ايمان به خدا و عمل صالح مترتب مىشود، الا دو آيه آخر كه در آن دو به اول كلام برگشت شده و با ذكر مساله نزول كتاب، حجت را بر آنان تمام كرده است.
" فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ" اين آيه همانطورى كه خاطر نشان ساختيم متفرع بر مضمون آيه قبل است كه جميع بنى نوع آدم را مخاطب قرار داده مىفرمود: ما به وسيله پيغمبران شرايع را به همه شما بنى نوع بشر ابلاغ نموديم. و اينك در اين آيه مىفرمايد: حال كه خداوند دين عمومى خود را به جميع اولاد آدم ابلاغ كرده و آنان را به پاداش كسانى كه به احكام دينشان عمل مىكنند، و كيفر كسانى كه شانه خالى مىكنند خبر داده. پس با اين حال آيا ستمگرتر از كسى كه از عمل به دين استنكاف بورزد يافت مىشود؟ هرگز! كيست ستمگرتر از كسى كه يا به دروغ به خدا افترا مىبندد و يا بجاى پذيرفتن دين توحيد كه انبيا به سوى آن دعوت مىكنند، دين ديگرى به خدا نسبت مىدهد؟ با اينكه خداوند اعلام كرده به اينكه انبيا (ع) واسطههاى بين او و بين خلق و مبلغين دين اويند.
از اين جا معلوم مىشود كه گر چه افتراى كذب بر خداى تعالى هر بدعتى را چه در اصول باشد و چه در فروع شامل مىشود، الا اينكه مورد آيه خصوص اصول دين و انكار توحيد و شرك ورزيدن به خدا است، جمله" قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ" نيز دلالت بر اين اختصاص دارد.
" أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا ..."
منظور از" كتاب" قضايى است كه خداوند گذرانيده، و مقدراتى است كه در مورد عمر، معيشت، بىنيازى، صحت، مال و اولاد انسان و ساير بهرههاى حياتى او حتمى نموده، بدليل اينكه آن را مقيد و محدود به آمدن" رسل" فرموده كه مراد از آن همان فرا رسيدن اجل و مرگ است، و معلوم است كه با فرا رسيدن مرگ، زندگى دنيا با همه شؤونش خاتمه پيدا