حيات نكبتبار و سراسر اضطرابى كه تمامى اجزاى عالم و نواميس طبيعت مخالف و مزاحم آن است، حياتى كه مصائب و بلايا از يك طرف و قهر طبيعت از طرفى ديگر تهديد به زوالش مىكند.
اين سنت پروردگار و اثرى است كه خداوند بر گناهان و انحرافات بشر مترتب مىكند، و لو اينكه بشر امروز آن را باور نداشته و بگويد: اين افكار زائيده عقب افتادن در علم و دانش و نداشتن وسيله دفاع است، و گر نه اگر انسان در صنعت پيشروى نموده و خود را مجهز به وسائل دفاعى سازد مىتواند از همه اين حوادث كه نامش را قهر طبيعت مىگذاريم پيشگيرى كند، هم چنان كه ملل متمدن توانستند از بسيارى از اين حوادث از قبيل قحطى، وبا، طاعون و ساير امراض واگيردار و همچنين سيلها، طوفانها، صاعقهها و امثال آنها جلوگيرى بعمل آورند.
ليكن بايد گفت خدا اين فكر و صاحبان چنين افكارى را نابود كند كه در اثر كفر و غرور فكرى خيال كردهاند پيشرفت و جلو افتادن ملتى از ملتى ديگر كه نامش را تمدن گذاشتهاند- مىتواند بر نظام كون و نواميس طبيعت مسلط شده و احكام آن را ابطال نموده و آن را مطيع خود سازد. و خلاصه، دستگاه آفرينش كه اين مخمورين دستخوش هوا و غرور، جزئى به حساب نيامدنى از آنند- به كاكل آنان چرخيده و محكوم امر و نهى ايشان است، و حال آنكه اگر حق و حقيقت- كه گردش گردون بر مدار آن است- تابع هوا و هوس آنان شود آسمان و زمين از هم مىپاشد:" وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ"«1»
و معلوم است كه اگر آسمان و زمين رو به فساد گذارد اولين جزئى كه از آن فاسد مىشود همين انسان ضعيف است.
اينها خيال كردهاند معارف دينى اين قبيل حوادث را معلول اسباب مادى و طبيعى نمىداند و زمام همه را بدون واسطه به دست پروردگارش دانسته و خلاصه امثال وبا، قحطى، فرستادن باران و صاعقه را كار خدا و ساير حوادثى كه به علل و اسبابش پى بردهايم كار آن علل و اسباب مىداند، لا بد چنين خيال كردهاند كه وقتى براى وقوع حادثهاى از حوادث علتى طبيعى كشف مىكنند حدوث آن حادثه را بىنياز از خدا و تدبير ربوبى او را در آن حادثه هيچ كاره مىدانند. غافل از اينكه معارف دينى به يك فرد ديندار اجازه چنين اعتقادى را نداده، و خدا را سببى در عرض ساير اسباب و علتى در صف ساير علل مادى و قواى فعاله طبيعى
(1) سوره مؤمنون آيه 71