ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 8 -صفحه : 504/ 277
نمايش فراداده

براستى ساحران در برابر فرعون كه مردى ديكتاتور و جبارى متكبر بود شجاعت عجيبى از خود نشان دادند، براى اينكه قدرت و سلطنت مردى را كه كوس" أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏" «1» مى‏كوبيد و مردم مصر او را مى‏پرستيدند به هيچ گرفته و با كمال قدرت و اطمينان حجت خود را در برابرش ايراد نمودند، و اينچنين دل‏هاى مطمئن و عزمهاى راسخ و ايمان‏هاى ثابت و برهان قوى و بلاغت گفتار، كم نظير و مايه شگفت است، و اگر آيات اين سوره و سوره" طه" و" شعراء" كه محاوره و گفتگوى ساحران را با فرعون حكايت مى‏كند دقيقا مورد مطالعه قرار دهيد خواهيد ديد كه چه معلومات پايدار و چه حالات روحى و اخلاق كريمى را متضمن است، و اگر محذور خروج از رسم تفسير نبود پاره‏اى از اين حقايق را كه از خلال آيات اين داستان استفاده مى‏شود در اينجا مورد بحث قرار مى‏داديم، اينك ايراد آن مباحث را موكول به محل مناسب نموده و مى‏گذريم.

بحث روايتى [(روايات عجيبه در مورد داستان موسى و فرعون و بيان ضعف آنها)]

آنچه كه در قرآن كريم از جزئيات قصه حضرت موسى و فرعون از قبيل رسالت، معجزه عصا، يد بيضا، مشاركت هارون با موسى، داستان معارضه سحره با موسى و ايمان آوردن آنان آمده همان است كه اجمالا در آيات مورد بحث ذكر كرده، ولى روايات اضافه بر اين، تفاصيلى را متعرض است كه قرآن شريف متعرض آن نشده، چنانچه در برخى از روايات «2» عامه و خاصه وارد شده كه عصاى موسى از درخت آس بهشتى بود، و آن همان عصائى بوده كه از آدم به شعيب و از شعيب به موسى رسيده، و در روايات ديگرى دارد كه اين چوبدستى عصاى حضرت آدم بوده و در موقعى كه موسى متوجه مدين بود فرشته‏اى آن را به موسى داد، و از خصوصيات آن اين بود كه در شب مى‏درخشيد، و موسى شب‏ها از آن بجاى چراغ استفاده مى‏كرد، و روزها هر جا محتاج به غذا مى‏شد آن را به زمين مى‏كوبيد از زمين روزيش بيرون مى‏آمد. و در بعضى ديگر دارد: «3» هر وقت موسى آن را استنطاق مى‏كرد به زبان مى‏آمد، و وقتى اژدها مى‏شد بين دو طرف فك آن دوازده ذراع فاصله بود، و به روايتى «4» چهل ذراع، و به روايت «5» ديگر هشتاد ذراع‏

(1) سوره نازعات آيه 24

(2) تفسير عياشى ج 2 ص 24 ح

64- الدر المنثور ج 3 ص 105 و ج 4 ص

294- منهج الصادقين ج 4 ص

79- مجمع البيان ج 4 ص 458

(3 و 4 و 5) الدر المنثور ج 3 ص

105- 106 و تفسير قرطبى ج 7 ص 258