به حق را كه در آيه مورد بحث است بر معناى حقيقيش حمل كنيم جز از پيغمبران و امامان ساخته نيست، و بحث از اين معنا را در تفسير آيه" قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً" «1» و آيه" فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ" «2» و همچنين در ذيل آياتى ديگر گذرانديم.
" وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً ..."
كلمه" سبط" در لغت به معناى پسر زاده و يا دختر زاده است، و جمع آن" اسباط" مىآيد، و ليكن در بنى اسرائيل به معناى قوم خاصى بوده، سبط در اصطلاح ايشان به منزله قبيله در نزد عرب است، از ابن حاجب نقل شده كه گفته است: كلمه" اسباطا" در اين آيه بدل از عدد است نه تميز عدد و گر نه اگر تميز مىبود مىبايستى اسباط بنى اسرائيل حد اقل سى و شش سبط و تيره مىبودند و حال آنكه نبودند، چون سبط در بنى اسرائيل دوازده تيره بود و بنا بر اين حد اقل جمع سبط سى و شش است، پس ناچار بايد بگوييم كلمه" اسباطا" بدل از عدد است، و تميز عدد حذف شده چون با بودن اسباطا احتياجى به ذكر آن نبوده، و تقدير كلام" و قطعناهم اثنتى عشرة فرقة اسباطا" است. البته كسانى ديگر هم گفتهاند كه كلمه مذكور تميز است، و اشكال ابن حاجب هم وارد نيست زيرا اگر چه كلمه به صيغه جمع است ولى در اينجا به معناى مفرد آمده و معناى آن، جماعت و يا طايفه و يا نظير آن است.
" وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ ..."" انبجست" از" انبجاس" و به معناى انفجار است، و بعضى گفتهاند به معناى بيرون شدن اندك اندك آب است، بخلاف انفجار كه به معناى بيرون شدن به كثرت و فراوانى است. و از ظاهر اينكه فرمود:" پس منفجر شد از آن دوازده چشمه و هر گروهى از مردم چشمه خود را شناختند" بدست مىآيد كه چشمهها به عدد اسباط بنى اسرائيل يعنى دوازده بود، چون مىرساند كه هر چشمه مخصوص يك تيره بوده و اينكه اين اختصاص به خاطر مشاجرهاى بوده كه با يكديگر داشتهاند، و اين ظاهر تاييد مىكند رواياتى «3» را كه در باره داستان اين چشمهها وارد شده. معناى بقيه آيه شريفه روشن است.
در آيات اين سوره خداى سبحان از معجزات موسى (ع) و آيات وى چند معجزه زير را بر شمرده:
1- اژدها
2- يد بيضاء
3- قحطى فرعونيان
4- نقص ثمرات ايشان
5- طوفان
6- ملخهاى بالدار
7- ملخهاى بىبال
8- قورباغه
9- خون شدن آب نيل
10- غرق شدن فرعونيان
(1) سوره بقره آيه 124 (2) سوره انعام آيه 125 (3) تفسير عياشى ج 2 ص 32 ح 91. و تفسير قرطبى ج 1 ص 421. و تفسير ابو الفتوح رازى ج 5 ص 309