بر اخراج اولاد اولاد از صلب اولاد و همچنين. پس، از كلمه بنى آدم استفاده مىشود كه خداى تعالى اولاد بلا فصل آدم را از صلب آدم، و از كلمه ذريه استفاده مىشود كه اولاد اولاد او را از صلب اولاد او بيرون آورد تا رسيد به آخرين اولاد او، عينا نظير بيرون آمدن ايشان در دنيا كه نشاء توالد و تناسل است.
فخر رازى در تفسير خود از اشكال سوم چنين پاسخ داده كه: بيرون آمدن اولاد صلبى آدم از صلب او از ناحيه خبر استفاده مىشود، هم چنان كه بيرون آمدن اولاد اولاد از صلب پدران خود، از ناحيه آيه شريفه بدست مىآيد، پس دلالت مجموع آيه و خبر بر مجموع بنى آدم تمام است. و ليكن همانطورى كه خواننده خود ملاحظه مىكند جواب فخر رازى قانع كننده نيست «1».
اما اخبارى كه مىگويد: خداوند ذريه آدم را از صلب او بيرون آورده و از آنها ميثاق گرفت؟ اين اخبار در مقام شرح داستان مزبور است نه در مقام شرح الفاظ آيه تا در آنها اشكال كنيد به اينكه با ظاهر قرآن موافق نيست و يا مخالف آن است.
و اما اينكه گفتيد:" و لازمه اين كلام اين است كه بتوان براى ذريه، پدران مشركى فرض كرد و اين معنا شامل فرزندان بلا فصل آدم نمىشود" و نيز اينكه گفتيد:" آيه شريفه عام نيست بلكه تنها مخصوص مشركينى است كه داراى پدران مشرك بودهاند و فرزندان بلا فصل آدم و جميع افراد با ايمان و همچنين مشركينى را كه داراى پدران مشرك نبودهاند شامل نمىشود" اشكال صحيحى نيست، براى اينكه منظور آيه شريفه اين است كه: خداى سبحان اينكار را كرد تا مشركين در روز قيامت نگويند:" إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا ..." اين معنايش اين نيست كه فرد فرد مشركين بگويند:" إنما أشرك آبائي" تا برگشت معناى آيه به اين شود كه ما اگر اينكار را نمىكرديم يك يك افرادى را كه مىخواستيم عذاب كنيم مىگفتند: من مشرك نشدم بلكه نياكان من مشرك شدند و من تابع ايشان بودم نه متبوع، غرض آيه شريفه متعلق به چنين معنايى نشده بلكه گفتارى را كه نقل كرده كلام مجموع مشركين است.
4- جواب از اين اشكال نيز از جواب اشكال قبلى استفاده مىشود، آيه و روايت هم دلالت دارند بر اينكه خداوند بعد از آنكه جدا كرد بنى آدم را، و پدران را از فرزندان متمايز ساخت آن گاه همه را به حالت جمعيت و وحدت برگردانيد.
(1) زيرا نمىتوان گفت كه آيه شريفه از اخذ ميثاق از فرزندان بلا فصل آدم ساكت و در دلالت خود ناقص است. رجوع شود به تفسير فخر رازى ج 15 ص 51 ط تهران.