همان انسان دنيوى كه اين ذره جزئى از آن است در آورد، بطورى كه جزئى كه از اجزاى زيد بود عينا زيد شد و جزئى كه از اجزاى عمرو بود عينا عمرو شد، و همه را جان داد و صاحب عقل كرد، و به آنها چيزى كه بتوانند با آن بشنوند و چيزى كه بتوانند با آن تكلم كنند و دلى كه بتوانند معانى را در آن پنهان و يا اظهار و يا كتمان كنند بداد، حال يا در موقع خلقت آدم اين عمل را انجام داد و يا قبل از آن، بهر تقدير در اين موقع خود را به ايشان معرفى كرد و ايشان را مخاطب قرار داد، آنان نيز در پاسخ به ربوبيتش اقرار كردند، چيزى كه هست بعضى اقرارشان موافق با ايمان درونيشان بود، و بعضى ديگر نبود.
آن گاه بعد از آنكه اين اقرار را از ايشان گرفت بسوى موطن اصلىشان كه همان اصلاب است برگردانيد، و همه در صلب آدم جمع شدند در حالى كه آن جان و آن معرفت به ربوبيت را دارا بودند، هر چند خصوصيات ديگر آن عالم را، يعنى عالم ذر و اشهاد را فراموش كردند، و هم چنان در اصلاب مىگردند تا خداوند اجازه خروج بدنيا را به ايشان بدهد، در اين موقع به دنيا مىآيند در حالى كه آن معرفت به ربوبيت را كه در خلقت نخستين بدست آورده بودند همراه دارند، و لذا با مشاهده احتياج ذاتى خود حكم مىكنند به اينكه محتاج رب و مالك و مدبرى هستند كه امور آنان را اداره مىكند.
اين آن مطلبى است كه آقايان از آيه و روايات فهميده و در صدد اثبات آن و دفاع از آن بر آمدهاند، و حال آنكه ضرورت، آن را دفع نموده و قرآن كريم و همچنين روايت بدون شك مخالف آن است، براى اينكه هيچ راهى براى اثبات آن نيست و چطور مىتوان اثبات كرد كه يك ذره از ذرات بدن زيد- كه يك جزء از اجزايى است كه از صلب آدم و از طريق نطفه او به فرزندش و از آن فرزند به فرزند فرزندش و همچنين از فرزند چندمين پشت او منتقل به زيد شده- عينا خود زيد و داراى عقل و ضمير و ادراك و گوش و چشم زيد است، و همين يك ذره از زيد است كه مورد توجه تكليف است و براى همين يك ذره اتمام حجت شده و از آن عهد و ميثاق گرفته شده است و ثواب و عقاب همه بر او واقع مىشود؟ و حال آنكه حجت قطعى عقلى و نقلى قائم است بر اينكه انسانيت انسان به نفس او است كه امرى است ما وراء ماده و حادث به حدوث دنيوى، و در سابق مختصر بحثى از اين معنا گذشت.
علاوه بر اينكه به بحث قطعى ثابت شده كه بطور كلى علوم تصديقى انسان چه بديهى آن و چه نظريش كه از آن جمله تصديق به وجود ربى است كه مالك و مدبر او است همه بعد از حصول تصوراتى براى انسان حاصل مىشود، و همه اين تصورات و تصديقات به احساسات ظاهرى و باطنى منتهى مىگردد، و داشتن اين احساسات موقوف بر وجود تركيب مادى دنيوى