صفحهى 228
و آيا لزوم رعايت سنت مزبور با وحى الهى بوده و خداوند بر پيامبر اكرم (ص) واجب كرده بود كه اين سنت را ملغى نكند؟ و اين يكى از احكام شرعى بوده و بر زمامدار مسلمين واجب بوده كه عهدى را نشكند مگر بدست خودش و يا بدست يكى از اهل بيتش؟ و يا يك حكم اخلاقى و منظور از آن اين بوده كه مشركين نقض آن را نمىپذيرفتند مگر از ناحيه خود آن حضرت و يا يك نفر از اهل بيتش؟ اگر حكم شرعى بوده جاى اين سؤال هست كه معناى آن چيست و چه حكمتى معقول است در آن بوده باشد؟ و اگر حكم اخلاقى بوده رعايتش وقتى لازم است كه قدرت در دست مشركين باشد، و در روزهاى وقوع اين حادثه قدرت در دست رسول خدا (ص) بود نه در دست مشركين، و ابلاغ هم ابلاغ است بوسيله هر كه مىخواهد باشد.
و اگر بگويى خود مسلمانان كه در جمله" عاهدتم" و جمله" وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ" و جمله" فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ" مقصود و مورد خطاب بودهاند زير بار اين مطلب نمىرفتند مگر آنكه از رسول خدا (ص) و يا يكى از اهل بيتش بشنوند، و هر چند اگر از ابى بكر مىشنيدند يقين به نقض پيدا مىكردند. در جواب مىگوئيم پس چرا از ابو هريره شنيدند و زير بار هم رفتند؟ آيا ابو هريره بخاطر اينكه مامور از ناحيه على (ع) بود اعتبارش در نظر مردم از ابى بكرى كه اگر از ناحيه رسول خدا (ص) مامور مىشد بيشتر بود؟ پس حق مطلب اين است كه روايات مذكور كه مىگفت:" ابو هريره و غير او حكم برائت و آن احكام ديگر را بمردم ابلاغ كردند، و ابو هريره آن قدر جار زد تا صدايش گرفت" صحيح نبوده و نمىشود به آنها اعتماد كرد.
صاحب المنار در تفسير خود مىگويد: روايات زيادى است كه دلالت مىكند بر اينكه رسول خدا (ص) ابى بكر را در سال نهم هجرت امير الحاج قرار داد، و به وى دستور داد به مشركين كه به زيارت حج مىآيند برساند كه از اين ببعد حق زيارت ندارند و على (ع) را هم همراه او فرستاد تا نقض عهد رسول خدا (ص) را به آنان ابلاغ نمايند، و به آنان برسانند هر طايفه كه با رسول خدا (ص) عهدى داشتهاند اگر عهدشان مطلق بوده، تا چهار ماه مهلت دارند، و اگر موقت بوده تا سررسيد مدتش معتبر است، و آيات برائت را كه متضمن لغو پيمانهاى مذكور است از اول سوره برائت براى ايشان بخوانند.
و آيات مزبور چهل و يا سى و سه آيه است، و اين اختلاف كه در روايات مشاهده مىشود از جهت اين است كه راويان خواستهاند عشرات عدد آيات را بيان كنند و به اصطلاح