ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 9 -صفحه : 565/ 340
نمايش فراداده

‌صفحه‌ى 340

سومى سه خدا است. طائفه‏اى ديگر گفته‏اند: او خود خدا است.

آن گاه اضافه فرمود: و اما اين كه فرموده" اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً" از اين رو بوده كه يهوديان و مسيحيان گوش به حرف احبار و رهبان خود مى‏دادند، و آنها را كوركورانه اطاعت نموده و گفته‏هاى ايشان را مانند وحى منزل دانسته و با آن معامله دين مى‏كردند و آنچه اصلا به يادش نبودند اوامر خداى تعالى و كتابهاى آسمانى او و پيغمبران او بود كه بكلى پشت سر انداختند، پس در حقيقت بجاى اينكه خدا را رب خود بدانند احبار و رهبان را ارباب خود گرفتند ... «1»

و در تفسير برهان از مجمع البيان نقل كرده كه گفته ثعلبى به سند خود از عدى بن حاتم روايت كرد كه گفت: من (وقتى براى اولين بار) شرفياب حضور رسول خدا (ص) شدم صليبى بگردنم آويزان بود، حضرت فرمود: عدى! آن چيزى كه به گردنت آويخته‏اى دور بينداز «2».

چند روايت در ذيل جمله:" لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ" و تفسير آن به ظهور حضرت مهدى (ع)

و در تفسير برهان از صدوق نقل كرده كه وى به سند خود از ابى بصير روايت كرده كه گفت: امام صادق (ع) در تفسير آيه" هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ ..."

فرمود: به خدا سوگند هنوز تاويل اين آيه نازل نشده و نخواهد شد تا آنكه قائم (ع) خروج كند، وقتى او خروج كرد ديگر هيچ كافر به خدا و منكر امامى باقى نمى‏ماند مگر اينكه از خروج آن جناب ناراحت مى‏شود (زيرا آن جناب عرصه را بر آنان چنان تنگ مى‏گيرد كه راه گريزى نمى‏يابند) حتى اگر كافرى در دل سنگى پنهان شود، آن سنگ مى‏گويد: اى مؤمن! در دل من كافرى پنهان است مرا بشكن و او را به قتل برسان «3».

مؤلف: نظير اين روايت را عياشى «4» از ابى المقدام از ابى جعفر (ع) و نيز از سماعه از امام صادق (ع) نقل كرده و همچنين طبرسى «5» مثل آن را از ابى جعفر (ع) روايت كرده است. در تفسير قمى آمده كه اين آيه در باره قائم آل محمد (ع) نازل شده، «6» و معناى اينكه در باره آن جناب نازل شده اين است كه خروج آن‏

(1) تفسير قمى، ج 1 ص 289

(2) تفسير برهان، ج 2 ص 121 ح 10 و مجمع البيان، ج 5 ص 23

(3) تفسير برهان، ج 2 ص 121 ح 1 و كمال الدين، ص 670 ح 16

(4) تفسير عياشى، ج 2 ص 87 ح 50 و 52

(5) مجمع البيان، ج 5 ص 25

(6) تفسير قمى، ج 1 ص 289