اينها (بدانند) كه نمىتوانند خدا را در زمين به ستوه آورند و (اصولا) غير خدا هيچ اوليايى ندارند (و از ناحيه يگانه وليشان) عذابى مضاعف دارند، نه ديگر قدرت شنوايى برايشان مىماند و نه نيروى بينايى (20).
اينها همانهايند كه (در دنيا) حقيقت ذاتشان را باختند و از دست دادند، و در قيامت اثرى از آن افتراءاتشان نمىبينند (21).
در نتيجه در آخرت زيانكارترين افراد نيز همينهايند (22).
كسانى كه ايمان آورده اعمال صالح انجام مىدهند و به منظور تقرب به خدايشان براى او تواضع مىكنند، اهل بهشت و در آن جاودانند (23).
مثل اين دو طايفه مثل كور و كر، و بينا و شنوا است، اگر اين دو طايفه يكسان باشند آن دو طايفه نيز يكسان خواهند بود، پس چرا به خود نمىآيند (24).
از ظاهر اين آيات برمىآيد كه در زمينه دلخوش كردن رسول خدا (ص) و تقويت ايمان آن جناب به كتاب خدا و تاكيد بصيرتش نسبت به وظيفهاش سخن دارد. پس سياق كلام در اين آيات سياق خطاب به رسول خدا (ص) است، همانطور كه در آيات قبل، تا آنجا كه مشركين متهمش كردند به دروغ بستن به خدا، روى سخن به آن جناب بود. بعد از نقل آن اتهام باز روى سخن به آن جناب كرد كه عليه مشركين تحدى كن و بگو:
اگر راست مىگويند ده سوره مثل قرآن بياورند و به خدا افترا ببندند. و در آخر به آن جناب امر مىكند به اينكه دلخوش بدارد، و بر علمى كه نسبت به خدايى بودن قرآنش دارد ثبات به خرج دهد، يعنى بداند كه او بر حق است و به خدا افتراء نبسته، پس از اينكه اكثر مردم (مشركين) از پذيرفتن دعوتش اعراض مىكنند دل چركين نباشد، و در ايمان و علم خود دچار ترديد نگردد.