و جمله مورد بحث حالى است بعد از حالى ديگر، مىفرمايد:
آيا كسى كه داراى بصيرتى الهى بوده كه با آن بصيرت برايش كشف و يقينى شده كه قرآن نازل از ناحيه خداى تعالى است، در حالى كه با آن قرآن شاهدى است كه او نيز با بصيرت به اين معنا شهادت مىدهد، و باز در حالى كه اين شخص داراى بصيرت و اين آورنده قرآن اولين نفرى نيست كه از ناحيه خداى تعالى كتابى آورده باشد، بلكه قبل از كتاب او كتاب موسى آمده بود، كتابى كه امام و رحمت بود. و يا قبل از اينكه اين شخص داراى بينههايى بشود كه يكى از آنها قرآن است، و يا قبل از اينكه داراى بينهاى شود كه همان قرآن مشتمل بر معارف و شرايع هادى به سوى حق است، كتاب موسى آمده بود، كتابى كه امام و رحمت بود، پس اين شخص و يا اين بينهاى كه نزد اين شخص است چيز نوظهور و بى سابقهاى نيست، بلكه در سابق مثل و نظير داشته، و آن طريقهاى بوده كه كتاب موسى مردم را به آن طريقه هدايت مىكرده است.
از اينجا روشن مىشود كه چرا كتاب موسى يعنى تورات را به صفت" امام و رحمت" توصيف كرده چون آن كتاب (قبل از آنكه دستخوش تحريف شود) مشتمل بر معارف حق و شرايع الهى بوده كه مردم آن شرايع را امام و پيشرو خود قرار داده و خود تابع آن بودند. و آن شرايع رحمت و نعمتى بود كه بشر آن روز از آن متنعم مىشد. و توصيف تورات به امام و رحمت در جاى ديگر از كلام اللَّه مجيد آمده آنجا كه فرموده:
" قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِينَ" «1».