خواننده عزيز! يك بار ديگر به دقت در جمله" لا أَقُولُ لَكُمْ ..." و سپس در جمله" إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ"، و آن گاه در جمله" قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ ..." نظر كن، آن گاه خواهى فهميد كه آيه سوره انعام، نخست آن سنخ برترى و فضيلتى را كه عوام الناس از پيغمبر خود توقع دارند نفى مىكند، و سپس تنها رسالت را براى رسول اثبات مىكند و آن گاه بدون درنگ، به اثبات نوعى فضيلت براى رسول پرداخته غير آنچه عوام توقع دارند و آن فضيلت عبارت است از اينكه او به وسيله بصيرت و بينايى خدايى داراى بصيرت است، ولى ديگران نسبت به ايشان، همانند كورانند نسبت به دارندگان چشم، و همين داشتن بصيرت است كه پيروى كردن از رسول را بر مردم واجب مىسازد همانطور كه افراد كور مجبورند به راهنمايى و دستگيرى بينايان راه بروند و هر جا آنها رفتند قدم بگذارند، و مجوز اينكه رسول، مردم خود را دعوت به پيروى از خود مىكند نيز همين است.
مردم نوعا نسبت به مقام پروردگار خود جاهل بوده و از اينكه خداى تعالى بر آنان احاطه و تسلط دارد در غفلتند، و به همين جهت با اينكه فطرت انسانيت، آنان را به وجود خداى تعالى و يگانگى او هدايت مىكند در عين حال ابتلايشان به عالم ماده و طبيعت، و نيز انس و فرورفتگيشان در احكام و قوانين طبيعت از يك سو، و نيز انسشان به نواميس و سنتهاى اجتماعى از سوى ديگر، و انسشان به كثرت، و بينونت و جدايى- كه لازمه عالم طبيعت است- از سوى ديگر وادارشان كرده به اينكه عالم ربوبى را با عالم مانوس ماده قياس كرده و چنين بپندارند كه وضع خداى سبحان با خلقش عينا همان وضعى است كه يك پادشاه جبار بشرى با بردگان و رعاياى خود دارد.
آرى ما انسانها در عالم بشريت خود، يك فرد جبار و گردنكلفت را نام پادشاه بر سرش مىگذاريم، و اين فرد اطرافيانى به نام وزراء و لشگريان و جلادان براى خود درست مىكند كه امر و نهىهاى او را اجراء كنند، و عطايا و بخششهايى دارد كه به هر كس بخواهد مىدهد، و اراده و كراهت و بگير و ببندى دارد، هر جا كه خواست مىگيرد و هر جا كه نخواست رد مىكند، هر كه را خواست دستگير و هر كه را خواست آزاد مىكند، به هر كس خواست ترحم نموده و به هر كس كه خواست خشم مىگيرد، هر جا كه خواست حكم مىكند و هر جا كه خواست حكم خود را نسخ مىكند، و همچنين از اينگونه رفتارهاى بدون ملاك دارد.
اين پادشاه و خدمتگزاران و ايادى و رعايايش و آنچه نعمت و متاع زندگى در دست آنها مىگردد امرى است موجود و محدود، موجوداتى هستند مستقل و جداى از يكديگر، كه به وسيله احكام و قوانين و سنتهايى اصطلاحى به يكديگر مربوط مىشوند، سنتهايى كه جز در عالم ذهن صاحبان ذهن، و اعتقاد معتقدين موطنى ديگر ندارند.