ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 10 -صفحه : 573/ 313
نمايش فراداده

خواننده عزيز! يك بار ديگر به دقت در جمله" لا أَقُولُ لَكُمْ ..." و سپس در جمله" إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى‏ إِلَيَّ"، و آن گاه در جمله" قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِيرُ ..." نظر كن، آن گاه خواهى فهميد كه آيه سوره انعام، نخست آن سنخ برترى و فضيلتى را كه عوام الناس‏ از پيغمبر خود توقع دارند نفى مى‏كند، و سپس تنها رسالت را براى رسول اثبات مى‏كند و آن گاه بدون درنگ، به اثبات نوعى فضيلت براى رسول پرداخته غير آنچه عوام توقع دارند و آن فضيلت عبارت است از اينكه او به وسيله بصيرت و بينايى خدايى داراى بصيرت است، ولى ديگران نسبت به ايشان، همانند كورانند نسبت به دارندگان چشم، و همين داشتن بصيرت است كه پيروى كردن از رسول را بر مردم واجب مى‏سازد همانطور كه افراد كور مجبورند به راهنمايى و دستگيرى بينايان راه بروند و هر جا آنها رفتند قدم بگذارند، و مجوز اينكه رسول، مردم خود را دعوت به پيروى از خود مى‏كند نيز همين است.

گفتارى فلسفى و قرآنى پيرامون قدرت انبياء و اولياء

پيرامون قدرت انبياء و اولياء به اذن خدا،عدم استقلال ممكنات از واجب الوجود،نه در ذات و نه در آثار‏

مردم نوعا نسبت به مقام پروردگار خود جاهل بوده و از اينكه خداى تعالى بر آنان احاطه و تسلط دارد در غفلتند، و به همين جهت با اينكه فطرت انسانيت، آنان را به وجود خداى تعالى و يگانگى او هدايت مى‏كند در عين حال ابتلايشان به عالم ماده و طبيعت، و نيز انس و فرورفتگيشان در احكام و قوانين طبيعت از يك سو، و نيز انسشان به نواميس و سنت‏هاى اجتماعى از سوى ديگر، و انسشان به كثرت، و بينونت و جدايى- كه لازمه عالم طبيعت است- از سوى ديگر وادارشان كرده به اينكه عالم ربوبى را با عالم مانوس ماده قياس كرده و چنين بپندارند كه وضع خداى سبحان با خلقش عينا همان وضعى است كه يك پادشاه جبار بشرى با بردگان و رعاياى خود دارد.

آرى ما انسانها در عالم بشريت خود، يك فرد جبار و گردن‏كلفت را نام پادشاه بر سرش مى‏گذاريم، و اين فرد اطرافيانى به نام وزراء و لشگريان و جلادان براى خود درست مى‏كند كه امر و نهى‏هاى او را اجراء كنند، و عطايا و بخشش‏هايى دارد كه به هر كس بخواهد مى‏دهد، و اراده و كراهت و بگير و ببندى دارد، هر جا كه خواست مى‏گيرد و هر جا كه نخواست رد مى‏كند، هر كه را خواست دستگير و هر كه را خواست آزاد مى‏كند، به هر كس خواست ترحم نموده و به هر كس كه خواست خشم مى‏گيرد، هر جا كه خواست حكم مى‏كند و هر جا كه خواست حكم خود را نسخ مى‏كند، و همچنين از اينگونه رفتارهاى بدون ملاك دارد.

اين پادشاه و خدمتگزاران و ايادى و رعايايش و آنچه نعمت و متاع زندگى در دست آنها مى‏گردد امرى است موجود و محدود، موجوداتى هستند مستقل و جداى از يكديگر، كه به وسيله احكام و قوانين و سنت‏هايى اصطلاحى به يكديگر مربوط مى‏شوند، سنت‏هايى كه جز در عالم ذهن صاحبان ذهن، و اعتقاد معتقدين موطنى ديگر ندارند.