است، و معنايش اين است كه آيا شما در آميختن با زنان را كه راه بقاى نسل مىباشد و نظام جامعه خانوادگى را كه محكمترين وسيله است براى بقاى مجتمع مدنى به وجود مىآورد از هم مىگسليد؟.
آرى با باز شدن راه زنا روز به روز ميل و رغبت افراد به ازدواج كمتر مىشود، چون با اينكه مىتواند از راه زنا حاجت جنسى خود را برآورد داعى ندارد اگر مرد است محنت و مشقت نفقه عيال و اگر زن است زحمت حمل جنين و تربيت او را تحمل نموده و با محافظت و قيام به واجبات زندگيش، جانش به لب برسد، با اينكه غريزه جنسى كه محرك و باعث همه اينها است از راه ديگر هم اقناع مىشود، بدون اينكه كمترين مشكل و تعبى تحمل كند، هم چنان كه مىبينيم دختر و پسر جوان غربى همين كار را مىكند، و حتى به بعضى از جوانهاى غربى گفتهاند كه چرا ازدواج نمىكنى؟ در پاسخ گفته است: چكار به ازدواج دارم، تمام زنهاى اين شهر از آن من مىباشد! ديگر ازدواج چه نتيجهاى دارد؟ تنها خاصيت آن مشاركت و همكارى در كارهاى جزئى خانه است كه آن هم مانند ساير شركتها است كه با اندك بهانهاى منجر به جدايى شريكها از همديگر مىشود و اين مساله امروزه بخوبى در جوامع غربى مشهود است.
و اينجاست كه مىبينيم ازدواج را به يك شركت تشبيه كردهاند كه بين زن و شوهر منعقد مىشود و آن را تنها غرض و هدف ازدواج مىشمارند، بدون اينكه حسابى براى توليد نسل و يا برآوردن خواستههاى غريزه باز كنند، بلكه اينها را از آثار مترتبه و فرع بر شركت در زندگى مىدانند، در نتيجه اگر توافق در اين شركت ادامه يافت كه هيچ و گرنه از اولاد و مساله غريزه طبيعى صرفنظر مىكنند.
همه اينها انحرافهايى است از راه فطرت، و ما اگر در اوضاع و احوال حيوانات و انواع مختلف آنها دقت كنيم خواهيم ديد كه حيوانات غرض اصلى و بالذات از ازدواج را، ارضاء غريزه تحريك شده، و پديد آوردن نسل و ذريه مىدانند.
هم چنان كه دقت در وضع انسان در اولين بارى كه اين تمايل را در خود احساس مىكند ما را به اين حقيقت مىرساند كه هدف اصلى و تقدمى كه او را به اين عمل دعوت مىكند همان ارضاء غريزه است، كه مساله توليد نسل دنبال آن است.
و اگر محرك انسان به اين سنت طبيعى، مساله شركت در زندگى و تعاون در ضروريات حيات، از خوراك و پوشاك و آشيانه و امثال آن بود، ممكن بود مرد اين شركت را با مردى مثل خود، و زن با زنى مثل خود برقرار كند، و اگر چنين چيزى ممكن بود و دعوت