ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 13 -صفحه : 558/ 194
نمايش فراداده

اما اينكه در باره" رؤيا" گفته‏اند همچون (رؤيت) مصدر است يا به معناى" ديدن در شب" است، جوابش اين است كه چنين معنايى در لغت ثابت نشده و در سخنان نظم و نثر ادباى عرب شاهدى بر آن ديده نشده است و جز ادعاى محض دليل ديگرى ندارد.

و اما اينكه گفته‏اند:" معراج را رؤيا ناميدن از باب تسليم به اعتقاد خصم است كه مى‏پنداشته اگر معراجى بوده در خواب بوده است، هم چنان كه خداى تعالى سنگ و چوبهاى مشركين را خداى ايشان ناميده، و اين معنايش امضاى خدايى آنها نيست"، در جواب مى‏گوئيم بر ما واجب است كه كلام خداى را از چنين توجيهاتى منزه بدانيم، اگر قرآن كريم چنين كارى كرده بود قرينه‏اى مى‏آورد كه بفهماند چه عنايتى در كار بوده، و قضيه خدايان مشركين را هم قبول نداريم، زيرا هيچ جاى قرآن معبودهاى مشركين را خدا نخوانده، و حتى شركاء هم نناميده، و اگر اسمى از آنها برده به تعبير" خدايان ايشان" و يا" شركاء ايشان" آورده نه آلهه و شركاء، تا كاملا بفهماند كه قرآن و اهل قرآن خدايان ايشان را قبول ندارند، نظير اين جواب را بر آن استدلالشان هم كه گفته‏اند: از باب تسميه" معراج" به" رؤيا" است نيز مى‏توان آورد، چرا كه بطور كلى مجاز قرينه مى‏خواهد، و بدون قرينه نمى‏شود كلامى را حمل بر معناى مجازيش كرد، و اگر قرينه‏اى در كار بود قائلين به معراج روحى، به كلمه رؤيا در اين آيه- بنا بر اينكه ناظر به داستان معراج باشد- استدلال نمى‏كردند، بلكه به همان قرينه تمسك مى‏جستند. و اما اينكه در جواب گفتند" اصلا معراج در خواب اتفاق افتاده"، بطلانش در اول سوره در تفسير آيه اسراء گذشت.

و بقيه پاسخ‏هايى كه داده‏اند نيز هيچيك استدلالى نيست، مثلا يكى اين بود كه مقصود از شجره ملعونه شجره‏اى است كه خورندگانش ملعونند، و منظور از اين تعبير، مبالغه در لعنت ايشان است، و اين حرف هر چند در محاورات عامه نمونه‏اش ديده مى‏شود كه وقتى مى‏خواهند كسى را ناسزا بگويند زن او را به بدى ياد مى‏كنند، دختر او را مى‏گويند، پدر و مادر و قوم و قبيله‏اش را دشنام مى‏دهند تا در دشنام خود او مبالغه كرده باشند، گاهى هم از اين باب آن آسمانى كه بر او سايه افكنده، و آن سرزمينى كه او را در خود جاى داده و آن خانه‏اى كه او را در خود گنجانيده، و آن مردمى كه با او معاشرت مى‏كنند همه را به باد فحش مى‏گيرند، آرى چنين چيزى در محاورات مردم بى سر و بى پا هست ولى مگر هر چه در محاورات ديده شد بايد در قرآن كريم هم راه داده و آيات آن را بر طبق آن محاورات، معنا كرد؟ در حالى كه ادب قرآن چنين اجازه‏اى را به ما نمى‏دهد، كه به او نسبت لعنت به‏