ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 13 -صفحه : 558/ 427
نمايش فراداده

و در بين آن دو، زراعت بوده و شواهد ديگر تاييد مى‏كند كه قضيه يك قضيه خارجى بوده نه صرف فرض.

و اينكه فرمود:" جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ" يعنى از درخت مو، چون بسيار مى‏شود كه ميوه را بر درختش اطلاق مى‏كنند (مثلا مى‏گويند من يك باغ زردآلو دارم و مقصود درخت زردآلو است).

و اينكه فرمود:" وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ" يعنى ما درختهاى خرما را دور آن باغ قرار داديم. و اينكه فرمود:" وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً" يعنى ما ميان و فاصله دو باغ را زراعت قرار داديم، و به وسيله اين زمينهاى زراعتى دو باغ مذكور به هم وصل مى‏شوند، و با يك نظام اداره مى‏شدند، و مجموع اين دو باغ و زمينهايش هم ميوه صاحبش را تامين مى‏كرده و هم آذوقه‏اش را.

" كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها ..."

كلمه" اكل"- به ضم دو حرف اول- به معناى ماكول است، و مراد از آوردن ماكول آن، به ثمر نشاندن درختان آن دو، يعنى انگور و خرما، است.

" وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً"-" ظلم" در اينجا به معناى نقص است. و ضمير" منه" به" اكل" برمى‏گردد، يعنى از خوردنى آن چيزى كم ننهاد" وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً" يعنى وسط آن دو باغ نهرى از آب كنديم كه به وسيله آن نهر باغها آبيارى مى‏شدند، و از نزديك‏ترين راه احتياجشان به آب برآورده مى‏شد و حاجت نبود كه از راه دور آب بياورند.

" وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ" ضمير در اين جمله به كلمه" رجل" برمى‏گردد. و مقصود از" ثمر" انواع مال است، هم چنان كه در صحاح «1» آمده و از قاموس «2» نقل شده است. و بعضى «3» گفته‏اند ضمير به نخل بر مى‏گردد، و ثمر هم ثمر نخل است. و بعضى «4» گفته‏اند: منظور اين است كه آن مرد علاوه بر داشتن اين دو باغ، ثمر زيادى نيز داشت. و ليكن از همه اين چند معنا، معناى اول موجه‏تر است، و از آن گذشته معناى دوم. ممكن هم هست كه مراد از" آوردن دو بهشت ميوه خود را بدون اينكه ظلم كند" اين باشد كه درختان به حدى از رشد و نمو رسيده بودند كه ديگر اوان ميوه آوردنشان شده بود (و به اصطلاح به بار نشسته بود). و نيز ممكن است مقصود از جمله‏

(1) صحاح، ج 2، ماده" ثمر".

(2) قاموس، ج 1، ماده" ثمر".

(3 و 4) مجمع البيان، ج 7، ص 468.