صفحهى 330
روايت كرده كه گفت: شخصى از رسول خدا (ص) از معناى جمله" وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ" پرسيد: فرمود: اينكه در استهزاء و توهين به اشخاص دهن كجى نموده لوچه آويزان كنى «1».
و در مجمع البيان در ذيل جمله" إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ" گفته كه: از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: منظور، عطسه كردن به صداى بلند و زشت است، و همچنين اينكه كسى در سخن گفتن صداى خود را به طور ناخوشايندى بلند كند، مگر اينكه در حال دعا يا قراءت قرآن باشد «2».
مؤلف: و در همه اين معانى كه گذشت مخصوصا در مساله عاق والدين، روايات بسيار زيادى هست كه به منظور اختصار از نقلش خوددارى كرديم.
فصل اول نام لقمان در كلام خداى تعالى جز در سوره لقمان نيامده، و از داستانهاى او جز آن مقدار كه در آيات" وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ ..." آمده، سخنى نرفته است، ولى در داستانهاى او و كلمات حكمت آميزش روايات بسيار مختلف رسيده، كه ما بعضى از آنها را كه با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل مىكنيم.
در كافى از بعضى راويان اماميه، و سپس بعد از حذف بقيه سند، از هشام بن حكم روايت كرده كه گفت: ابو الحسن موسى بن جعفر (ع) به من فرمود: اى هشام خداى تعالى كه فرموده:" وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ" منظور از حكمت فهم و عقل است «3».
و در مجمع البيان گفته: نافع از ابن عمر روايت كرده كه گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم مىفرمود: به حق مىگويم كه لقمان پيغمبر نبود، و ليكن بندهاى بود كه بسيار فكر مىكرد، و يقين خوبى داشت، خدا را دوست مىداشت، و خدا هم او را دوست بداشت، و به دادن حكمت به او منت نهاد.
(1) الدر المنثور، ج 5، ص 166. (2) مجمع البيان، ج 8، ص 320. (3) اصول كافى، ج 1، ص 16.