صفحهى 368
و بنا بر اين هيچ چيز از مخلوقات او كه وجودش مركب است نخواهى ديد، مگر آنكه در وجود آن، چند اسم از اسماء حسناى خدا دخالت و وساطت دارند، كه اين چند اسم بعضى ما فوق بعضى، و بعضى در عرض بعضى ديگرند، و هر اسمى از آن اسماء كه خصوصىتر است، واسطه است بين آن موجود، و بين آن اسمى كه اعم از خودش است، مثلا اسم شافى اخص از اسم رؤوف و رحيم است، چون او تنها مربوط به شفاى بيماران است، و آن دوى ديگر هم شامل بيماران مىشود، و هم غير آنان، و به همين جهت اسم شافى واسطه مىشود بين مريض، و بين اسم رؤوف و رحيم، باز اسم رحيم خصوصىتر از اسم قدير است، و به همين جهت واسطه مىشود ميان قدير و بيمار، و به همين منوال ساير اسماء.
و اين وساطت در حقيقت تتميم تاثير سبب در مسبب است، و يا به عبارت ديگر نزديك كردن مسبب است به سبب، تا تاثير سبب به فعليت برسد، و از اين معنا نتيجه مىگيريم كه خدا شفيع مىشود با بعضى از اسماى خود، نزد بعضى ديگر، پس صحيح است كه به استعمال حقيقى گفته شود كه خدا شفيع است، و غير از او شفيعى نيست، (دقت بفرماييد).
از آنچه گذشت معلوم و روشن شد كه ديگر هيچ اشكالى در اين اطلاق و استعمال نيست، و جا ندارد كسى اشكال كند كه چطور خدا شفيع مىشود نزد خودش، چون گفتيم حقيقت اين شفاعت وساطت يكى از صفات كريمه او بين شخص محتاج، و يكى ديگر از صفات اوست، هم چنان كه خود ما همه روزه پناه مىبريم به رحمت او از غضبش و يا پناه مىبريم به فضلش از عدلش، و رحمت و فضلش را شفيع قرار مىدهيم بين خود و بين غضب و عدل او، و اما اين معناى از شفاعت كه خدا براى كسى نزد غير خودش، شفيع شود البته به هيچ وجه صحيح نيست.
مفسرين براى اينكه همين معناى دوم به نظرشان نزديكتر رسيده، در تفسير آيه اختلاف كرده و حرفها زدهاند:
بعضى «1» گفتهاند: كلمه" دون" در جمله" ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ"، به معناى كلمه" عند- نزد" مىباشد، و جمله" من دونه" حال از ضمير" لكم" است، و معناى آيه اين است: شما در اين حال كه از خدا تجاوز كردهايد (براى خدا شريك قائل شدهايد)، ديگر هيچ ولى و شفيعى نداريد، و خلاصه مىخواهد بفرمايد نزد خدا شفيع و وليى ندارند.
(1) روح المعانى، ج 21، ص 120.