صفحهى 422
منافقين گفتند: زنان پسران ما را بر ما حرام مىكند، آن وقت خودش همسر پسرش زيد را مىگيرد، خداى تعالى در پاسخ آنان فرمود:" وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ... يَهْدِي السَّبِيلَ" «1».
مؤلف: سيوطى قريب به اين مضمون را با مختصرى اختلاف در الدر المنثور از ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده «2».
و نيز در الدر المنثور است كه احمد و ابو داوود و ابن مردويه، از جابر روايت كردهاند كه گفت: رسول خدا (ص) مىفرمود: من اولاى به هر مؤمنم از خود او، پس هر مردى از دنيا برود، و قرضى بگذارد، آن قرض به عهده من است، و هر كس بميرد و مالى از خود بگذارد، از آن ورثه اوست «3».
مؤلف: در اين معنا روايات ديگرى از طريق شيعه و اهل سنت رسيده.
و در همان كتاب است كه ابن ابى شيبه و احمد و نسايى، از بريده روايت كردهاند كه گفت: من با على (ع) در جنگ يمن شركت داشتم، و از او جفايى ديدم، پس همين كه به مدينه برگشته، شرفياب محضر رسول خدا (ص) شدم، نزد آن جناب از على بدگويى كردم و عيب گرفتم، ديدم كه رنگ آن جناب دگرگون شد، و فرمود: اى بريده مگر من اولى به مؤمنين از خود آنان نيستم؟ عرض كردم: بله يا رسول اللَّه فرمود: پس هر كه من مولاى اويم، على مولاى اوست «4».
و در احتجاج از عبد اللَّه بن جعفر بن ابى طالب روايت كرده كه در ضمن حديثى طولانى گفت: از رسول خدا شنيدم كه مىفرمود: من به مؤمنين اولى هستم از خود آنان، هر كس من اولايم به او از خود او، تو اولى هستى به او از خودش، و اين سخن را خطاب به على كه در خانه در مقابل حضرت بود فرمود «5».
مؤلف: اين روايت را كافى هم به سند خود از جعفر از آن جناب نقل كرده، و احاديث در اين معنا از طريق شيعه و سنى از حد شمار بيرون است «6».
و در كافى به سند خود از حنان روايت كرده كه گفت: به امام صادق (ع)
(1) تفسير قمى، ج 2، ص 173 و 172. (2) الدر المنثور، ج 5، ص 181. (3 و 4) الدر المنثور، ج 5، ص 182. (5) نور الثقلين، ج 4 ص 241 ش 26، به نقل از احتجاج. (6) اصول كافى، ج 1، ص 406، ح 6.