صفحهى 68
متضمن دعوت به دين توحيد است، و بدان وسيله حجت بر خلق تمام مىشود، و هم حامل تذكرهايى براى مردم است- نموده و مىفرمايد: خداى سبحان تورات را كه در آن بصيرتها و هدايت و رحمت براى مردم بود، بر موسى نازل كرد تا شايد از يادآورى قرون گذشته، و هلاكت امتهاى گذشته به جرم نافرمانىها، متذكر شوند، و از نافرمانى خدا دست بردارند.
و نيز قرآن را بر رسول خدا (ص) نازل كرد، و در آن داستانها از موسى بياورد، با اينكه رسول اسلام در عصر موسى نبود، و نزول تورات را بر وى نديد و در طور حضور نداشت، آن وقتى كه خدا ندايش داد، و با او سخن گفت، و آنچه بين موسى و شعيب (ع) گذشته بود براى آن جناب بيان داشت، با اينكه آن جناب در مدين نبود، تا جريان را براى مردم تعريف كند، و ليكن خداى تعالى از در رحمت آن را برايش بيان كرد، تا با نقل كردن آن انذار كند مردمى را كه قبل از او نذير نداشتند، چون به خاطر كفرشان و فسوقشان در معرض نزول عذاب و گرفتار شدن به مصيبت قرار گرفته بودند، و اگر اين كتاب را نازل نمىكرد، و دعوت را ابلاغ نمىكرد، هر آينه آن وقت مىگفتند:" رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ- پروردگارا چرا رسولى به سوى ما نفرستادى، تا آيات تو را پيروى كنيم، و حجت ايشان عليه خدا تمام بود.
ولى وقتى خداى تعالى پيغمبر خود را مبعوث نموده، و قرآن نازل شد، و حق به سويشان آمد، گفتند:" لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى، أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسى مِنْ قَبْلُ"، چرا به او آن معجزاتى را ندادند كه به موسى دادند، آيا همينها نبودند كه به همان معجزات كه به موسى داده شد در هنگامى كه به اهل كتاب مراجعه كردند، و اهل كتاب قرآن را تصديق كردند، كفر ورزيده گفتند: هم قرآن و هم تورات سحر است كه يكديگر را كمك مىكنند، و مگر نگفتند ما به همه اينها كافريم؟
آن گاه به رسول گرامى خود حجت را مىآموزد، تا با آن عليه كفار احتجاج كند، مىفرمايد:" قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ- به ايشان بگو اگر راست مىگوييد پس شما كتابى از نزد خدا بياوريد كه بهتر از قرآن و تورات باشد، تا من آن را پيروى كنم"، يعنى حكمت خدا واجب مىسازد كه بالأخره از ناحيه او كتابى به سوى خلق نازل شود، تا مردم را به سوى حق هدايت نموده، و بدان حجت بر مردم تمام شود، و مردم حق را بشناسند، ناگزير اگر تورات و قرآن كتاب هدايت نباشند، و براى هدايت مردم كافى نباشند، بايد كتابى كه بهتر از آن دو هدايت مىكند، بوده باشد، و حال آنكه چنين كتابى نيست چون هادىتر از اين دو كتاب نمىشود، براى اينكه آنچه در اين دو كتاب از معارف