" امام" و" رحمت" بودن تورات به اين معنا است كه:
تورات كتابى است كه مىتواند مقتداى بنى اسرائيل باشد، و بنى اسرائيل بايد در اعمال خود از آن پيروى كنند، بدين جهت امام است، و بدين جهت كه مايه اصلاح نفوس مردم با ايمان است رحمت است.
" إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا ..."
مراد از اينكه گفتند" رَبُّنَا اللَّهُ" اقرار و شهادت به انحصار ربوبيت در خداى سبحان، و يگانگى او در آن است. و مراد از استقامتشان در مقابل شهادت خود، اين است كه از آنچه كه شهادت به حقانيتش مىدهند منحرف نمىشوند، و رفتارى بر خلاف آن و بر خلاف لوازم آن نمىكنند.
" فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ"
- يعنى در پيش روى خود هيچ خطر محتملى ندارند، و هيچ عقابى حتى احتمالى در انتظارشان نيست، و به همين جهت خوف ندارند. و نيز هيچ مكروه قطعى و محققى ندارند و به همين جهت اندوهى نخواهند داشت، چون هميشه خوف جايى پيدا مىشود كه پاى احتمال خطرى در بين باشد، و اندوه وقتى به دل مىآيد كه خطرى واقع شده باشد.
و حرف" فاء" در كلمه" فلا خوف"، اين نكته را مىفهماند كه در جمله بويى از شرط هست، چون معناى جمله اين است:" كسى كه بگويد رب ما اللَّه است و استقامت هم بورزد، خوفى ندارد ...".
" أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ"
مراد از اصحاب جنت بودن، آن است كه كسى ملازم بهشت باشد. و جمله" خالِدِينَ فِيها" نيز همين را تاكيد مىكند، و معناى آيه اين است: اينهايند كسانى كه گفتند رب ما اللَّه است و استقامت ورزيدند، و اينان ملازم با بهشتند در حالى كه در آن جاودانند و در حالى كه اين بهشت خالد، جزاى اطاعتها و كارهايى است كه در دنيا براى تقرب به خدا انجام مىدادند.