و اين همان نكتهاى است كه خداى تعالى در گفتگوى نوح با قومش نقل كرده كه: قومش گفتند:
" أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ قالَ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ" «1»
و نيز در خطابش به رسول خدا (ص) فرمود:" ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ" «2».
" لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ"
- شايد مراد اين باشد كه هيچ حجت و دليلى كه دلالت كند بر اينكه بعضى از مردم بر بعضى ديگر مقدمند در بين ما نيست، تا يكى از ما با آن دليل استدلال كند بر اينكه مقدم بر ديگران است. احتمال هم دارد كه اين نفى كردن حجت كنايه باشد از نفى لازمه آن، يعنى خصومت، و معناى جمله اين باشد كه ما بر سر اين، دعوا و خصومت نداريم كه بين ما مردم تفاوت رتبه و درجه هست، براى اينكه رب همه ما يكى است، و ما همگى در اينكه بندگان يك خداييم يكسانيم، و هر يك در گرو عمل خويش هستيم، پس ديگر حجتى يعنى خصومتى در بين نيست، تا هر يك به خاطر به كرسى نشاندن دعوى خود آن حجت را اقامه كند.
از اينجا روشن مىشود كه معنايى كه بعضى «3» براى اين جمله كردهاند درست نيست، و آن اين است كه" احتجاج و خصومتى نيست، چون حق روشن شده، و ديگر احتياجى براى احتجاج و يا مخالفت نمانده، مگر اينكه كسى بخواهد با علم به حق عناد و لجاجت كند"، چون سياق كلام و غرض از آن اين است كه بيان كند كه پيامبر (ص) مامور شده بين خود و امتش برابرى و مساوات اعلام كند، و در مقام اين نيست كه چيزى از معارف اصولى را اثبات كند، تا مفسر مذكور كلمه" حجت" را بر روشن شدن حق در آن معارف معنا كند.
" اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا"- مراد از ضمير گوينده" نا ما" مجموع گوينده و مخاطب در جملههاى قبل است. و مراد از اينكه فرمود:" خدا ما را جمع مىكند"- به طورى كه مفسرين گفتهاند- اين است كه: خدا ما را در روز قيامت براى حساب و جزاء جمع مىكند.
(1) آيا به تو ايمان بياوريم در حالى كه عدهاى بى سر و پا پيروت شدهاند. نوح گفت مرا چه كار كه افعال و احوال پيروانم را بدانم. اگر معرفتى داريد بدانيد كه حساب كار آنها بر كسى جز خدا نخواهد بود. سوره شعراء آيه 111- 113. (2) حساب مردم به هيچ وجه به دست تو نيست، و حساب تو هم به هيچ وجه به دست مردم نيست. سوره انعام، آيه 52. (3) روح المعانى، ج 25، ص 25.