" الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ" كلمه" حسبان" مصدر و به معناى حساب كردن است، و كلمه" الشمس" مبتداء و كلمه" قمر" عطف است بر آن، و آن نيز مبتداء و كلمه" بحسبان" خبر آن است، و اين جمله يعنى اين دو مبتدا يا خبرش خبر دومى است براى" الرحمن"، و تقدير كلام چنين است:
خورشيد و ماه با حسابى از خداى تعالى در حركتند، يعنى در مسيرى و به نحوى حركت مىكنند كه خداى تعالى براى آن دو تقدير فرموده.
" وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ" مىگويند:
مراد از" نجم" هر روييدنى است كه از زمين سر بر مىآورد و ساقه ندارد، و كلمه" شجر" به معناى روييدنيهايى است كه ساقه دارند، و اين معناى خوبى است، مؤيدش اين است كه كلمه نجم را با كلمه شجر جمع كرده، هر چند كه آمدن نام شمس و قمر قبل از اين آيه چه بسا آدمى را به اين توهم مىاندازد كه نكند مراد از نجم ستاره باشد.
و اما اينكه فرمود:
گياه و درخت براى خدا سجده مىكنند، منظور از اين سجده خضوع و انقياد اين دو موجود است، براى امر خدا، كه به امر او از زمين سر بر مىآورند، و به امر او نشو و نما مىكنند، آن هم- به قول بعضىها «1»- در چهارچوبى نشو و نما مىكنند كه خدا برايشان مقدر كرده، و از اين دقيقتر اينكه نجم و شجر رگ و ريشه خود را براى جذب مواد عنصرى زمين و تغذى با آن در جوف زمين مىدوانند، و همين خود سجده آنها است، براى اينكه با اين عمل خود خدا را سجده مىكنند، و با سقوط در زمين اظهار حاجت به همان مبدئى مىنمايند كه حاجتشان را بر مىآورد، و او در حقيقت خدايى است كه تربيتشان مىكند.
و اما اعراب اين كلمات، يعنى" وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ" با در نظر داشتن اينكه اين آيه عطف است بر آيه" الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ" اعرابش نيز مانند اعراب آن است (يعنى نجم مبتدا، و شجر عطف بر آن، و يسجدان خبر مبتدا است) و تقدير كلام" و النجم و الشجر يسجدان له" مىباشد، يعنى گياه و درخت براى او سجده مىكنند.
در كشاف در خصوص ارتباط اين دو آيه با كلمه" الرحمن" سؤالى پيش كشيده، مىگويد:
اگر بپرسى چطور اين دو جمله با الرحمن متصل مىشود، آن گاه در پاسخ مىگويد:
از آنجايى كه اين جملات اتصال معنوى با كلمه" الرحمن" داشتند، بىنياز بودند از اينكه اتصال لفظى هم داشته باشند.
(1) روح المعانى، ج 27، ص 100.