بعضى «1» از مفسرين احتمال دادهاند كلمه" امثال" در آيه شريفه جمع مثل- به دو فتحه- باشد، كه به معناى وصف است، و در نتيجه دو جمله" عَلى أَنْ نُبَدِّلَ" و" نُنْشِئَكُمْ ..."
هر دو يك معنا را افاده كنند، و آن اين است كه ما مرگ را بر اين اساس مقدر كردهايم كه اوصافتان را دگرگون سازيم، و در آخرت به خلقتى شما را مبعوث كنيم كه خودتان نمىدانيد، مثلا بعضى از شما را به صفت و شكل سگ محشور كنيم، بعضى ديگر را به صورت خوك و يا اشكال و صور ديگر، بعد از آنكه در دنيا بر صفت انسان بوديد، ولى معناى قبلى جامعتر و پرفايدهتر است.
" وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ" مراد از" نشاه اولى" دنيا است، و مراد از" علم به آن"، علم به خصوصيات آن است، كه مستلزم اذعان به نشاهاى ديگر و جاودانه است، نشاهاى كه در آن به اعمال جزا مىدهند، براى اينكه از نظام حيرتانگيز عالم دنيا اين معنا به طور يقين به دست مىآيد كه لغو و باطلى در عالم هستى نيست، و قطعا براى اين نشاه فانى غايت و هدفى است باقى، و نيز از ضروريات نظام دنيا اين است كه مىبينيم هر موجودى به سوى سعادت نوعيهاش هدايت شده، و انسانها هم بايد از طريق بعث رسل و تشريع شرايع و توجيه امر و نهى به سوى سعادتشان هدايت شوند، و اين نيز صورت نمىگيرد مگر اينكه در برابر اعمال نيك پاداشى و در مقابل اعمال زشت كيفرى مقرر شود، و چون دنيا براى پاداش و كيفر تنگ است، ناگزير بايد در عالمى ديگر كه همان نشاه آخرت است صورت بپذيرد.
(به آيه 27 و 28 از سوره ص مراجعه شود).
و اما اينكه چگونه ممكن است انسانها يك بار ديگر زنده شوند، دليل اين امكان نيز در همين نشاه دنيا است، چون در اين نشاه ديدند و فهميدند كه آن خدايى كه اين عالم را از كتم عدم به هستى آورد، و چنين قدرتى داشت، او بر ايجاد بار دومش نيز قادر است:
" قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ" «2» و اين خود برهانى است بر امكان معاد، و بر طرف كردن استبعاد منكرين آن.
و كوتاه سخن اينكه:
با علم به نشاه دنيا براى انسانها علمى نيز به مبادى اين برهان پيدا مىشود، برهانى كه امكان بعث را اثبات مىكند، و استبعادى را كه منكرين نسبت به آن دارند برطرف مىسازد، پس با اثبات امكان ديگر استبعاد معنايى ندارد.
(1) روح المعانى، ج 27، ص 147. (2) بگو اين استخوانهاى پوسيده را همان كسى زنده مىكند كه بار اول ايجادش كرد. سوره يس، آيه 79.