بيان اينكه آيه:
" وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ" مبتنى بر قياس نيست
و اين برهان- به طورى كه ملاحظه كرديد- برهان بر امكان حشر بدنها است، و حاصلش اين است كه:بدنى كه در قيامت زنده مىشود، و پاداش يا كيفر مىبيند مثل بدن دنيوى است، و وقتى جايز باشد بدنى دنيايى خلق شود و زنده گردد، بدنى اخروى نيز ممكن است خلق و زنده گردد، چون اين بدن مثل آن بدن است، و حكم امثال در جواز و عدم جواز، يكى است.و تعجب از زمخشرى است كه در تفسير اين آيه گفته است:اين آيه دلالت دارد بر اينكه قياس، عملى است صحيح، براى اينكه منكرين معاد را توبيخ مىكند كه چرا قياس نكرديد، و با مقايسه نشاه آخرت به نشاه دنيا به امكان آن پى نبرديد؟ «1».و تعجب ما از اين جهت است كه وى ميان قياس برهانى و قياس فقهى فرق نگذاشته، آنچه در آيه شريفه آمده قياسى است برهانى و منطقى، و آنچه وى برايش استدلال كرده قياسى است فقهى كه (اولا آيه شريفه هيچ دلالتى بر حجيت و اعتبار آن ندارد، و ثانيا قياس برهانى مفيد علم است، و قياس فقهى) مفيد ظن است، و هيچ ربطى بهم ندارند.در روح المعانى در ذيل آيه شريفه كه فرموده:" فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ" مىگويد:چرا متوجه نمىشويد، كه آن كس كه قادر بر خلقت نشاه اول است نسبت به نشاه دوم قادرتر است، براى اينكه صنع آن كمتر است و كار كمترى مىبرد، زيرا در نشاه اول چيزى در دست نبود، ولى در نشاه دوم مواد اصلى در دست است، و هر موجودى فرمولش معين شده و الگويش مشخص گشته، و بنا بر اين استدلالى كه با آيه شريفه كردهاند براى اعتبار قياس درست مىشود، و ليكن بعضى اشكال كردهاند كه آيه تنها دلالت دارد بر قياس اولويت، نه بر قياس اصطلاحى، چون آنچه در آيه آمده قياس اولويت است. سادهتر اينكه:آيه تنها مىفرمايد خدا به طريق اولى قادر بر بعث است «2».همان اشكالى كه به زمخشرى وارد بود به وى نيز وارد است، به اضافه اين اشكال كه قياس در آيه، قياس اولويت هم نيست، زيرا جامع بين نشاه اولى و نشاه آخرت اين است كه:اين دو نشاه مثل همند، و مبدأ قياس اين است كه حكم امثال در جواز و عدم جواز يكى است.(1) تفسير كشاف، ج 4، ص 465.(2) تفسير روح المعانى، ج 27، ص 148.