بود، بلكه كلمه" حياة الدنيا" آمده بود، ولى امر دنيا از آن آيه استفاده مىشد، و تعبير به اينكه" اين است مقدار رسايى علم آنان" تعبيرى است استعارهاى، گويا علم به سوى معلوم مىرود تا به آن برسد، و علم مشركين در مسير خود به دنيا مىرسد، و همانجا از حركت باز مىماند، و ديگر از آنجا به طرف آخرت نمىرود، و لازمه اين توقف علم، آن است كه تنها دنيا هدف نهايى اراده و طلب آنان باشد، و توسن همشان تا همانجا پيش برود، و ديگر دل بغير دنيا نبندند، و جز به سوى آن روى نياورند." إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ ..."- اين جمله مضمون جمله قبلى را تاكيد مىكند، و شهادتى است از خداى تعالى بر صحت آن.
وجه تفريع جزاء بد كاران و نكو كاران بر مالكيت خداى سبحان
" وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى" ممكن است بگوييم:صدر آيه شريفه حال باشد از جمله" أعلم" كه در آيه قبلى بود، و كلمه" واو" در ابتداى آن واو حاليه و معنا چنين باشد:" به درستى پروردگار تو أعلم و داناتر به حال دو طايفه ضالين و مهتدين است، در حالى داناتر است كه مالك همه چيزهايى است كه در آسمان و زمين است، ديگر چگونه ممكن است كه أعلم به حال آن دو طايفه نباشد، با اينكه مالك ايشان است".و بنا بر اين احتمال، ظاهر چنين به نظر مىرسد كه:جمله" ليجزى ..." متعلق به جمله سابق باشد كه مىفرمود:" فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى ..." آن وقت معناى مجموع دو جمله چنين مىشود كه از ايشان اعراض كن و امرشان را به خدا واگذار نما تا جزايى چنين و چنانشان داده و تو را و نيكوكاران را چنين و چنان پاداش دهد.ممكن هم هست بگوييم جمله" وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ ..." كلامى استينافى باشد و بخواهد بفهماند دستورى كه به تو داديم كه از ايشان اعراض كن، براى اين نبود كه ما دست از ايشان برداشتهايم و رهايشان كردهايم، بلكه براى اين بود كه خواستيم هر طايفه را در برابر عملش جزا دهيم، اگر عملش بد بوده جزاى بد، و اگر خوب بوده جزاى خوب دهيم. و اگر با اينكه مىتوانست بفرمايد:" و له ما فى السماوات ..." به جاى ضمير دوباره اسم جلاله" اللَّه" را آورد، براى اين بود كه از كمال عظمت خداى سبحان خبر داده باشد." وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ"- اين جمله به مالكيت خداى تعالى نسبت به تمامى عالم اشاره مىكند، و معنايش اين است كه:هستى تمامى موجودات قائم به خداى تعالى است، چون خدا خالق و پديد آورنده آنها است، پس ملكيت ناشى از خلقت او خودعلاوه بر اين، منشا تدبير هم هست. بنابراين جمله مورد بحث بر خلقت و تدبير دلالت دارد، گويا فرموده:خلقت و تدبير عالم از خداست.